
دارتانیان مجبور میشود برای نجات کنستانس که در مقابل چشمانش ربوده شده بود، با میلادی متحد شود. اما با اعلام جنگ و پیوستن آتوس، پورتوس و آرامیس به جبهه، رازی از گذشته اتحادهای قدیمی را از بین میبر ...
آزا با پتانسیل خود برای عشق، خوشبختی، دوستی و امید روبرو می شود و در حالی که در رگبار بی پایانی از افکار تهاجمی و وسواسی می گذرد.
بدلکار کلت سیورز، تازه از یک تصادف تقریباً پایاندهنده حرفهای، باید یک ستاره سینمای گمشده را ردیابی کند، یک توطئه را حل کند و سعی کند عشق زندگی او را در حالی که هنوز کار روزانهاش را انجام میدهد، به دست آورد.
اروین اولین کار بازیگری خود را انجام می دهد و خود را در تگزاس می بیند که در زیر بال یک حفاری نفت تقریباً ورشکسته مرل و هم گروهش فیه گرفته می شود. این سه نفر وارد یک ماجراجویی وحشیانه می شوند تا بانک و یک شرکت نفتی فاسد را گول بزنند تا قبل از اینکه رویاهای مرل از بین برود.
میسون، مغز متفکر جنایتکار، در شرف اجرای یک عمر است که معشوق و عضو اصلی خدمه او، دکر، تیم را به زیر می کشد و فاش می کند که او یک مامور مخفی اینترپل است. میسون که دلشکسته است فرار می کند و از زندگی جنایی بازنشسته می شود تا اینکه برادر کوچکترش شاون از لیگ خود خارج می شود و به تنهایی یک سرقت بزرگ از بانک را انجام می دهد. میسون چاره ای ندارد جز اینکه به کمک بیاید، در حالی که اینترپل دکر را به این امید می آورد که او را عصبی کند. قبل از اینکه تیم های SWAT به بانک هجوم ببرند، میسون باید از تمام ابزار موجود در زرادخانه خود استفاده کند تا نه تنها با جایزه، بلکه از عشق زندگی خود نیز فرار کند.
در پی یک فروپاشی محیطی که بشریت را مجبور کرده است 20 درصد از جمعیت خود را از دست بدهد، زمانی که برنامه پدری برای ثبت نام در برنامه جدید اتانازی دولت به طرز وحشتناکی به هم می خورد، یک شام خانوادگی به هرج و مرج تبدیل می شود.
ساکنان یک ساختمان مسکونی فرسوده فرانسوی با ارتشی از عنکبوت های مرگبار که به سرعت در حال تکثیر هستند می جنگند.
پس از ربودن یک هواپیمای مسافربری توسط تروریست ها، یک سرباز خارج از وظیفه در هواپیما استراتژی ای برای شکست هواپیماربایان و اطمینان از بقای مسافران در هنگام از کار افتادن موتور طراحی می کند.
فرانچسکا کابرینی، مهاجر ایتالیایی، در سال 1889 به شهر نیویورک می رسد و با بیماری، جنایت و کودکان فقیر مواجه می شود. کابرینی ماموریتی جسورانه را آغاز می کند تا شهردار متخاصم را متقاعد کند که مسکن و مراقبت های بهداشتی را برای آسیب پذیرترین قشر جامعه تامین کند. با زبان انگلیسی شکسته و سلامت ضعیف، کابرینی از ذهن کارآفرینی خود برای ساختن امپراتوری امید استفاده می کند، برخلاف آنچه که جهان تا به حال دیده است.
در آینده ای نزدیک، زندگی عادی روی زمین از بین رفته است. پل و دو پسرش، توماس و جوزف، نیمه عمری را به سر میبرند - آرامش در روز و عذاب در شب. هر شب، پس از غروب خورشید، آنها با حملات بی امان یک شیطان مرموز و خشن روبرو می شوند. یک روز، زمانی که توماس قبل از غروب آفتاب به خانه باز نمیگردد، پل باید امن مزرعه مستحکم آنها را ترک کند تا او را پیدا کند. نبردی کابوسآمیز رخ میدهد که خانواده را مجبور میکند تا یک نقشه ناامیدکننده برای زنده ماندن اجرا کنند.