گرو و لوسی صاحب فرزند شده اند و اعضای خانواده از ورود او استقبال می کنند، اما پس از روبرو شدن با دشمنان جدید مجبور می شوند نقشه ای برای نجات خود بکشند و...
داستان انیمیشن در جزیره ای جریان دارد که مملو از پرندگان شاد و سرخوش می باشد که با آرامش در کنار یکدیگر زندگی می کنند. اما زمانی که خوک های سبز مرموز به جزیره می آیند، سه پرنده به نامهای: “قرمز”، “چاک” و “بمب” باید بفهمند خوک ها در آن جزیره به دنبال چه چیزی هستند…
در مجاورت خانه ای واقع در یک منطقه شاد بیرون شهر که با چوب های پرچین سفید و بوته های پر از گل رز احاطه شده خانه ای سیاه با حیاطی بدون چمن قرار گرفته که هویت آن برای اهالی محل و همسایگان مجهول و نا معلوم است. این خانه یک پناهگاه بزرگ مخفی در قسمت زیر زمین خود دارد.
گرو که دیگر مانند گذشته خبیث نیست، تصمیم می گیرد گروهی بسازد و یک جنایتکار تازه که آرامش را از همه سلب کرده، ادب کند اما…
گرو که به همراه سه دختر کوچکش زندگی ای جدید با لوسی آغاز کرده است، او که قبلا شرارت را کنار گذاشته است، حال به کمک لوسی آمده و به عنوان یک کارگاه در پی بازداشت افراد خلافکار است. این بار فرد جدید به نام بالتازار برت، یک الماس گران قیمت را ربوده است که موجب ایجاد دردسرهای زیادی برای گرو می شود. از طرفی دیگر مینیون ها دلشان برای انجام کارهای شرارت آمیز تنگ شده است و قصد دارند شورش کنند و همانند گذشته، در دنیای شرارت دست داشته باشند ولی در همین زمان است که گرو، برادرش «درو» را پیدا میکند و …
رایدر و سگها به شهر ماجراجویی فرا خوانده میشوند تا شهردار هومینگر را از تبدیل کردن شهر به یک کلانشهر شلوغ، باز دارند.
در این انیمیشن خواهید دید در اتفاقی غیر قابل تصور اکوستریا جادوی خود را از دست داده است و پونیها نیز دیگر با هم دوست نیستند و از یکدیگر جدا شدهاند؛ در این میان تنها سانی است که مصمم شده راهی برای بازگرداندن جادوی اکوستریا پیدا کرده و بار دیگر تمام پونیها را با یکدیگر متحد کند. اکنون سانی با کمک دوستان خود به سرزمینهای دور سفر کرده تا در یک ماجراجویی خطرناک و دشوار به اتحاد میان پونیها کمک کند و…
هر روز بین خوک ها و پرندگان جنگی برپا می شود ولی جزیره ی خطرناک جدیدی پیدا شده، «لئولارد» پادشاه خوک ها به پرندگان درخواست صلح می کند و ماجرای جزیره ی خطرناک جدید را به آنها می گوید و آنها قبول میکنند. سپس آنها تیم می شوند و...
داستان انیمیشن بر روی یک یتی (موجود افسانهای در کوههای هیمالیا) دانشمند به نام میگو تمرکز دارد که متقاعد شده است موجودات نادری که با نام «پاکوتاهها (انسانها)» شناخته می شوند، واقعاً وجود دارند. بعد از اینکه میگو بصورت اتّفاقی با یک پاکوتاه برخورد میکند، او این موضوع را در میان همنوعان خود مطرح میکند امّا هیچکدام حرفهای او را باور نمیکنند. طولی نمیکشد که میگو تصمیم میگیرد تا به تنهایی به جستجوی پاکوتاهها بپردازد. این موضوع در نهایت باعث میشود...
داستان ناگفته رویای یک نوجوان دوازده ساله برای تبدیل شدن به بزرگترین ابرشرور جهان.