جول که آدمی خجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با کلمنتاین که دختری کمفکر و پرانرژی است آشنا میشود. بعد از مدتی این دوستی به پایان میرسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاکسازی حافظه از طریق شرکت لاکونا میزند. بعد از پاکسازی، وقتی جول او را میبیند و متوجه میشود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم میگیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانهی راه پاکسازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه میشود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرفکردن مسیر پاکسازی میکند…
یک مرد کارناوال بلندپرواز با استعداد در دستکاری مردم با چند کلمه خوب انتخاب شده با یک روانپزشک زن که حتی از او خطرناک تر است ارتباط برقرار می کند.
یک سوپراستار پاپ لحظاتی قبل از عروسیاش در باغ مدیسون اسکوئر توسط نامزدش که یک ستاره راک است رها میشود ، در عوض او با مردی که به صورت تصادفی از بین مردم انتخاب کرده ازدواج میکند و…
وقتی پاتریزیا رجیانی، به واسطهی ازدواج وارد خانواده گوچی میشود، جاهطلبی غیرقابل کنترل او خودش را نشان میدهد؛ کسی که از یک خانواده سطح پایین، ناگهان وارد چنین خانواده بزرگ و قدرتمندی شده بود. کم کم جاهطلبی پاتریزیا شروع به نابود کردن میراث خانواده کرد و مارپیچی از خیانت، انحطاط، انتقام و درنهایت... قتل را به وجود آورد.
ستاره شناسان رادیویی سیگنالی عجیبی را در اعماق دریا کشف کردند که می تواند با موجودات فرازمینی تماس داشته باشد
داستان فیلم درباره ی درگیری و آشوب بین چندین گروه یعنی پلیس و مردم و سیاست می باشد و اینکه چگونه این موارد روی زندگی مردم عادی تاثیرات منفی میگذارد. وقتی یک لایحه ضدفساد در دولت تصویب نمی شود و بیمارستان دولتی و دکترها اعصاب می کنند و جان مردم به خطر می افتد، یک سیاستمدار پارتیزان تصمیم می گیرد شخصا قانون را اجرا کند و …
داستان فردی به نام نیشیجیما هیدتوشی که یک بازیگر و کارگردان صحنه می باشد که خوشبختانه با همسر نمایشنامه نویس خود ازدواج کرده است. اما روزی از روزها بدون هیچ دلیلی ناپدید می شود و...
فیلیپ که بر اثر سقوط با چتر نجات معلول می شود، برای پرستاری از خود مردی به اسم دریس را استخدام میکند. فیلیپ تا قبل از استخدام دریس؛ مردی بداخلاق و غیر قابل تحمل بود اما با حضور دریس که شخصی است که سابقه سرقت و زندان نیز دارد زندگی و شخصیت فیلیپ متحول میشود.
نورما دزموند، هنرپیشهای بازمانده از دوران سینمای صامت، اینک با اختلالات روانی رو به رو است. وی در ویلایی رو به ویرانی، همراه با با مردی که قبلاً شوهرش بوده و حال خدمتکار اوست، در سانست بولوار زندگی میکند. نورما در حالی که هنوز آرزوی بازگشت به صحنه را دارد، تصادفاً با نویسندهٔ جوان اما موفقی آشنا میشود و کم کم به او علاقهمند میگردد. چندی طول نمیکشد که این رابطه با قتل و جنون پایان میپذیرد.
یک معمار به بیماری جشمی نادری مبتلا می شود و این بیماری او را وارد یک دنیای فراواقعی می کند که در آن انگیزه های حقیقی مردم را می بیند.