تاج پادشاه نپتون دزدیده شده و دزد آن هم مشخص نیست اما به نظر میرسد که کار آقای کراب باشد. او رئیس باب اسفنجی داستان ماست. همه فکر می کنند آقای کراب متهم اصلی است. از طرفی آقای کراب حاضر است بمیرد اما به ترفیعی که همیشه منتظر آن بوده و حتی در رویاهایش به آن فکر میکرده برسد. باب اسفنجی هم برای کمک به رئیسش همه کار میکند…
داستان از این قرار است که ملکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد. سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد. اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود. او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.
شنل قرمزی در حال تمرین با گروه “خواهران شنلی” می باشد، در حالیکه او و گرگ طمعکار برای اسرار گم شدن ناگهانی هانسل و گرتل آزموده می شوند و …
انیمیشن راجع به کودکیست که بر خلاف تمسخر بسیاری از دوستانش شدیداً به بابانوئل و حضور وی در روزهای کریسمس معتقد است. در یک شب کریسمس، این پسربچه شکاک، سوار قطاری جادویی میشود که در راه قطب شمال و خانه ی بابا نوئل است….
در فیلم آپارتمان 7آ هنرمندی که سودای شهرت و ثروت در نیویورک سیتی را در سر دارد، با زوج مسن و ثروتمندی آشنا می شود که او را به منزل خود می برند و آینده درخشانی را برایش تصویر می کنند. طولی نمی کشد که او متوجه می شود اوضاع عادی نیست و پای موجود شروری در میان است.
هیچ چیز آن چیزی نیست که به نظر می رسد وقتی که یک شب یک قاتل زنجیره ای شکل می گیرد...
مرد جوانی در هنرهای رزمی تمرین می کند تا از صاحب زمین فاسدی که خانواده اش را به قتل رسانده انتقام بگیرد.
وقتی گروهی از دوستان در خانهای که با یک قتل عام وحشیانه مشخص شده بازی میکنند، روح شیطانی را آزاد میکنند و به شیوههای وحشتناکی شروع به مرگ میکنند. اکنون، بازماندگان باید کنار هم بچسبند تا اسرار تاریک خانه را کشف کنند و به خونریزی پایان دهند.
روت، روزنامهنگار آمریکایی، به همراه پدرش ادک برای بازدید از مکانهای دوران کودکی او به لهستان سفر میکند. اما ادک، که از بازماندگان هولوکاست است، از زنده کردن دوباره خاطرات دردناک خود امتناع میکند و با ایجاد موانع، سفر را مختل میکند و بهطور ناخواسته موقعیتهای خندهداری را به وجود میآورد.
پنج دوست جوان به همراه راهنمای خود، سفری ماجراجویانه آخر هفتهای را به تپههای کولیمالای آغاز میکنند. اما با نادیده گرفتن هشدارها، وارد منطقهای ممنوعه میشوند و ناخواسته، راز تاریکی را در دل جنگل بیدار میکنند