یک اشرافزاده انگلیسی به نام سارا اشلی پس از مرگ شوهرش، یک مزرعه بزرگ گاوداری را در استرالیا به ارث میبرد. در این میان یک بارون نقشه میکشد تا زمینهای سارا را تصاحب کند، اما او برای محافظت از مزرعه خود مجبور میشود از یک دامدار کمک بگیرد و…
مکس یک راننده تاکسی است، که شبی در لس آنجلس توسط یک آدم کش حرفه ای گروگان گرفته می شود. اکنون او باید راهی پیدا کند تا هم خودش را و هم آخرین قربانی این آدم کش را نجات دهد
کاپیتان “باربوسا” و “الیزابت سوآن” و “ویل ترنر” برای نجات “جک اسپارو” و مروارید سیاه به سنگاپور می روند این در حالی است که آنها برای نجات کاپیتان جک اسپارو باید یک دزد دریایی چینی را پیدا کرده و نقشه دریایی که محل کاپیتان جک را نشان می دهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعی به نام برادران وارد داستان می شوند که باعث پیروزی دزدان دریایی کارائیب در مقابل کمپانی هند شرقی می شوند و…
ویل ترنر و “الیزابت سوان” که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند به جرم کمک به کاپیتان “جک اسپارو” برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. “لرد کاتر” که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد…
ناخدا باربوسا کشتی “ناخدا جک اسپارو” به نام “مروارید سیاه” را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و “الیزابت سوان” دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. “ویل ترنر” دوست دوران کودکی الیزابت با جک متحد می شود تا الیزابت را نجات دهند و مروارید سیاه را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده باربوسا و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند…