وقتی یک کارآگاه پلیس به نام دانیل رورک (با بازی بن افلک) متوجه میشود که ممکن است راز ناپدید شدن دخترش و مجموعهای از سرقتهای بانکی مشهور، به هم مرتبط باشند، برای یافتن دخترش و همچنین متوقف کردن آژانس مخفی دولتی در پشت این حوادث مرموز، راهی سفری هیجانانگیز میشود و…
جک اسکلینگتون، پادشاه دوکدار شهر هالووین، خسته از ترساندن انسانها در 31 اکتبر با همان ترفندهای قدیمی، بابانوئل را میدزدد و قصد دارد در صبح کریسمس سرهای کوچک شده و سایر هدایای شیطانی را به کودکان تحویل دهد. اما با نزدیک شدن به کریسمس، دوست دختر عروسک پارچه ای جک، سالی، سعی می کند نقشه های اشتباه او را خنثی کند.
یک دختر اصیل، مردی مرموز را در جریان حمله سلسله چینگ به چوسان در سال 1636 میلادی ملاقات میکند و…
«شفق» یکی از اعضای گروه سیاسی که اوائل انقلاب از ایران خارج شده، پس از سالها تصمیم میگیرد برای دیدن دخترش «ارغوان» که دانشجوی دانشکده جنگلداری است مخفیانه به ایران بازگردد. یکی از مأمورین امنیتی به نام «هوشنگ» به عنوان دانشجو وارد دانشکده میشود و از امکانات مدرن امنیتی استفاده میکند تا با کنترل ارغوان، شفق را به دام اندازد. در این میان بین او و ارغوان رابطهای عاطفی بوجود میآید…
یک بدلکار سابق به نام لائو لو به سختی میتواند مخارج زندگی خود را تامین کند چه برسد به اینکه از اسب محبوبش نیز مراقبت نماید. اما زمانی که برای پرداخت بدهیهای لائو لو، اسبش را به حراج میگذارند، او مجبور میشود با اکراه از دخترش که سالها با او در تماس نبوده و نامزد وکیلش کمک بگیرد و…
قدم یک جوان ساده که برای کار از شهرستان به تهران آمده و در مغازه رحمت شاگردی میکند و عاشق مونس دختر رحمت شده است.
نیلوفر (ترانه علیدوستی) دختری که به همراه نامزدش بهرام (صابر ابر) طی سه روز به آب و آتش میزند تا تنها برادرش سعید را از اعدام نجات دهد، آنها قصد فراهم کردن 100 میلیون پول نقد را دارند در حالی که فقط 30 میلیون آن را تهیه کردهاند، از طرفی موسی (حامد بهداد) که در اصطبلی مشغول کار و مسابقات زیرزمینیست میخواهد مبلغی را برای کمک به نیلوفر تهیه کند و دوستش سعید را نجات دهد، اما این تلاش شکل دیگری به خودش گرفته و منتهی به انتهای خیابان هشتم میشود!
در بهار سال 1945 میلادی و قبل از پایان جنگ جهانی دوم، یک سرباز آلمانی به نام هاینریش و یک سرباز اساس به نام السا، برای برقراری عدالت، علیه نازیها و برای خانوادههایشان میجنگند. در این میان هاینریش به دنبال دخترش میگردد اما در دهکده دورافتاده السا، گنجی پنهان شده است که نازیها میخواهند آن را غارت کنند و…
سیمبا و نالا صاحب یک دختر بنام کیارا شدند. تیمون و پومبا به عنوان مراقب این بچه انتخاب شدند اما کیارا از دست آنها به راحتی فرار می کند و به سرزمین های ممنوعه پا می گذارد.
پدری با دختر بچه کوچکش در حال فرار است تا از ارواح گذشته خود و نیروهایی که او را می خواهند بگریزد.