
ماجراهای تصادفی از نسل جواستار رو بیان میکنه که با جاناتان جواستار، مشهور به جوجو، شروع میشه و به خانواده و دوستانش کشیده میشه. هربار کسی که نام جواستار روی خودش داره باید با قدرتهای شیطانی روبرو شده و دنیا رو نجات بده. نیروهای شیطانی مثل دیو براندوی خوناشام یا موجودات باستانی ای که تصور میشه خون آشام و فناناپذیر هستند. در گذشته تصادفی برای
فیلم بر اساس یک داستان واقعی، روایتگر گروهی از دوستان است که سفری به کودایکانال را آغاز میکنند و اتفاقاتی که در آنجا رخ میدهد و ...
در مورد مردی به نام بیلی است که به همراه همسرش سوزان و سگ گله فداکارشان جید، در جزایر دورافتاده زندگی میکنند. در این میان زمانی که آب یک سمور وحشی آسیبدیده را به سمت اسکله خانه بیلی هدایت میکند، آنها از این سمور که بعدا نامش را مولی میگذارند، نگهداری کرده و دوستی غیرمنتظرهای میانشان شکل میگیرد که…
لوئیز، یک بروکلینی بی هدف، 28 ساله، به تازگی مجرد، به نوعی یک نوازنده، افسرده بدون اعتراف به آن، در حالت مستی در حالی که یک کار احمقانه انجام می دهد به زمین می افتد و لگنش می شکند. این باعث می شود او در یک بخش فیزیوتراپی پر از افراد دو برابر سن او باشد. او در آنجا با آنتونینا آشنا می شود - یک زن مسن لهستانی بداخلاق که انگلیسی بلد نیست. لوئیز برای مراقبت از او شغلی پیدا می کند. هیچ یک از زنان این ترتیب را دوست ندارند، اما زمان آن رسیده که با حقیقت در مورد پیری روبرو شوید. همه ما باید زمانی بزرگ شویم.
در شهر متفاوت شهر زشت ها، عجیب و غریب جشن گرفته می شود، عجیب بودن خاص است و زیبایی بیش از آنچه در چشم دیده می شود در آغوش گرفته می شود. موکسی و دوستان زشت پس از سفر به آن سوی کوه، کمال را کشف میکنند - شهری که عروسکهای معمولیتر قبل از ورود به دنیای واقعی آموزش میبینند تا عشق یک کودک را پیدا کنند.
پس از یک برخورد تصادفی، کتی سرسخت به سمت بنی، عضو باشگاه موتورسواری وندالهای میدوسترن کشیده میشود. با تبدیل شدن باشگاه به دنیای اموات خطرناک خشونت، بنی باید بین کتی و وفاداری اش به باشگاه یکی را انتخاب کند.
وقتی سه دوست صمیمی دوران کودکی یک شوخی اشتباه می کنند، ریکی استانیکی خیالی را اختراع می کنند تا آنها را از دردسر خلاص کنند. بیست سال بعد، این سه نفر هنوز از ریکی که وجود ندارد به عنوان یک حقه برای رفتار ناپخته خود استفاده می کنند. اما زمانی که همسران و شرکای آنها مشکوک می شوند و خواستار ملاقات با آقای استانیکی افسانه ای می شوند، سه نفر مجرم تصمیم می گیرند یک هنرپیشه و شخصیت بداخلاق مشهور را استخدام کنند تا او را زنده کند.
ناتوانی یک پسر نوجوان خجالتی در نه گفتن زمانی آزمایش می شود که یک دختر سرسخت او را به سفری عرفانی در میان برف تابستانی می کشاند تا مادر گم شده اش را پیدا کند.
سگ در منهتن زندگی می کند و از تنهایی خسته شده است. یک روز او تصمیم می گیرد برای خود یک ربات، یک همراه بسازد. دوستی آنها تا زمانی که جدایی ناپذیر می شوند، به ریتم دهه 80 نیویورک شکوفا می شود. یک شب تابستانی، سگ، با اندوه فراوان، مجبور می شود ربات را در ساحل رها کند. آیا آنها هرگز دوباره ملاقات خواهند کرد؟
سرنوشت سه دختر ایلامی هستیم: اول مدینه دختری قالیباف است و چون با سربازی که سفارش دهنده ی فرش به او بوده در شهر دیده می شود توسط برادر و دوست برادرش کشته می شود….