
داستان در 300 سال بعد اتفاق می افتد. جایی که زمین و طبیعت آن توسط برنامه های نادرست نوع بشر ویران شده و نسل بشر را جنگل های دارای هوش و احساس، احاطه کرده است. در این میان، پسر جوانی به نام آگیتو دستگاهی را پیدا می کند که در آن ، دختر جوانی به نام تولا وجود دارد که برای انجام یک مأموریت ، از گذشته به این زمان فرستاده شده است ...
سایه های تار نگران بازگشت قهرمانانه ی تائو به مترونوی هستند. آن ها توانسته اند با کمک ربات های عنکبوتی که می توانند تارهای انبوه تولید کنند، شهر را در تسخیر خود درآورند. تائو که در پیله یی گیر افتاده، خودش را آزاد می کند و به شکل یک ربات درمی آید. ظاهرش خیلی وحشتناک شده اما نیروهای جدیدی پیدا می کند که می توانند به او برای بازپس گیری مترونوی کمک کنند...
روزی دو پسر بچه به نامهای «چاک» و «فلای» به کنار دریا میروند و خواهر کوچک چاک به نام «استلا» را نیز با خود به آنجا میبرند. آنها به شکلی تصادفی سر از آزمایشگاه یک دانشمند حواسپرت درمیآورند. استلا از معجونی که دانشمند ساخته مینوشد و تبدیل به یک ستارۀ دریایی میشود. فلای و چاک نیز برای اینکه به دنبال او بروند از معجون مینوشند. دانشمند به آنها میگوید که اگر ظرف 48 ساعت از معجون پادزهر ننوشند برای همیشه ماهی باقی میمانند و …
در فیلم فرار از تله داستان از این قرار است که وقتی که برای جلوگیری از تروریست ها یک فرزند خوانده به پا می خیزد. در ماجرایی از احساسات عمیقش مجبور می شود...
آویناش"آنیل کاپور" برای پیدا کردن پسر ربوده شده اش به شهر کلکته میرود ولی زمانی که به شهر میرسد همه میخواهند او را بکشند ...
«ارواح سرگردان»، فیلمی در ژانر وحشت-هیجان انگیز و درام، به کارگردانی «راوی شانکار شارما» و محصول سال 2004 سینمای هند است. «آمیتاب باچان» در این فیلم به نقش آفرینی پرداخته است. داستان این فیلم از این قرار است که «ساندرا» برای استخدام پرستار برای فرزندانش نامه ای به آژانس کاریابی می فرستد. 3 نفر برای این کار درخواست می دهند و در نهایت یک نفر از آن ها استخدام می شود. خانه آن ها قوانین خاصی دارد که باید توسط پرستار رعایت گردد! روزی دخترش به او می گوید که حضور شخص دیگری را هم در خانه حس می کند...
هارامراج مردی که از زن ها متنفر است به برادر کوچکش میگوید که از آنها دوری کند ولی ...
مردی که در اثر تهمت های دیگران و نقشه هایشان زندگیش مختل می شود پس از پنج سال برای انتقام برمیگردد.
جانی هوکر به همراه لوتر کولمن درجولیت ایلی نویز جیب بری میکردند تا اینکه در یکی از این تلکه کردنها آنها بهطور اتفاقی پول هنگفتی را از بانکدار معروفی به نام دویل لانگان کلاهبرداری میکنند. این امر به کشته شدن لوتر میانجامد. جانی با همکاری دوست قدیمی لوتر، هنری گندورف که در شیکاگو زندگی میکند سعی در انتقامگیری از لانگان را دارد.
در سال 1980 در میامی یک از پناهنده های کوبایی که به امریکا فرستاده شده اند مسوولیت یک کارتل مواد مخدر را به دست میگیرد و بلند پروازی خود را آغاز میکند.