
پس از سه سال مخفی شدن در یک محله دورافتاده، خبر به ماریان می رسد که پادشاه ریچارد شیردل مرده است. معشوقهاش رابین هود در حال بازگشت از جنگ است. او با خروج از پناهگاه خود به ملاقات او می شتابد اما آنها متوجه می شوند که همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست. ویلیام دی وندنال، کلانتر رسوا شده ناتینگهام، از تبعید بازگشته و برای انتقام آمده است.
چِن زِن (با بازی بروس لی) ایمان دارد که مرگ استادش اتفاقی نبوده و توطئهای در کار بودهاست. او تصمیم انتقام از سوزوکی، رئیس باشگاه رزمی سوزوکی که ژاپنیها را راهی جنگ با باشگاهشان کردهاست، میگیرد.
زمانیکه قاتلی اجیرشده به نام کای در مسیر جستجوی قاتلی دیگر راهی بانکوک می شود، ماموریتش برای انتقام تبدیل به مبارزه برای نجات دنیا از تهدیدی دیرینه می شود.
یک کشیش سرسخت با گذشته ای آشفته فراخوانده می شود تا یک شیطان قاتل را از یک خانواده وحشتزده ریشه کن کند.
وقتی پاتریزیا رجیانی، به واسطهی ازدواج وارد خانواده گوچی میشود، جاهطلبی غیرقابل کنترل او خودش را نشان میدهد؛ کسی که از یک خانواده سطح پایین، ناگهان وارد چنین خانواده بزرگ و قدرتمندی شده بود. کم کم جاهطلبی پاتریزیا شروع به نابود کردن میراث خانواده کرد و مارپیچی از خیانت، انحطاط، انتقام و درنهایت... قتل را به وجود آورد.
آنتونیو سالیری معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند