در آخرین روزهای جنگ دوم جهانی، گروهی از سربازان ارتش شوروی به دستور استالین عازم ماموریتی پنهانی در لهستان می شوند و...
فیلم آخرین روزهای جنایت آمریکایی آینده ای نه چندان دور از تصمیمات دولت آمریکا را به تصویر می کشد. دولت قصد دارد سیگنالی را پخش کند که یک پاسخ نهایی به تروریسم و جنایت باشد. سارق بانکی عضو گروهی می شود تا قبل از اقدام دولت، بزرگترین و تاریخی ترین سرقت را انجام دهند.
در واپسین روزهای جنگ جهانی دوم، نیروهای آلمانی به هر ریسمانی چنگ می زنند تا بتوانند قدرت متفقین را در هم بشکنند. به همین منظور، آن ها ناوگان دریایی آلمانی را با آخرین زیردریایی های آلمانی همراه می کنند تا در آخرین ماموریت خود بتوانند به وزارت امنیت داخلی ایالات متحده حمله کنند.
وسلی، گربه نارنجی او به نام پرتزل و دوست صمیمیاش، جورجی ، بخاطر خلاقیتشان شناخته میشوند. مادر ، پدر و مادربزرگ فوق العاده دانای او ، باها چان ، بیشتر از همه می داند.بعضی روزها، با کمک باها چان، وسلی و جورجی مشکلات زیادی را حل می کنند.کارهای ساده مانند : پخت کیک ، درست کردن یک ساندویچ کره بادام زمینی کره و ژله. اما بعضی اوقات که کار ها خیلی سخت می شوند، همه کاری که باید انجام دهند این است که وانمود کنند برای انجام آن کارها به نینجا های سریع ، تبدیل می شوند.
سحر ماهان، موسیقی دان، و شهرام شب آویز، کارگردان تئاتر، پس از چند سال زندگی مشترک تصمیم به طلاق می گیرند و می خواهند پسرشان امیرحسین متوجه قضیه نشود. قرار می شود امیرحسین سه روز در هفته پیش مادرش باشد و بقیه روزها نزد پدرش. یکی از دوستان شهرام به نام پیمان که به اتفاق نامزدش عضو گروه نمایشی شهرام هستند، قصد دارد به زودی ازدواج کند.
در شهر سانفرانسیسکو در پشت ساختمانی سطل زباله ای قرار دارد و بچه گربه ای در آن زندگی میکند. بچه گربه روزها در میان زباله ها به دنبال غذا می گردد و شب ها در یک جعبه مقوایی می خوابد. روزی یک سگ پیت بال نیز به پشت همام ساختمان منتقل می شود. در ابتدا گربه بسیار از سک می ترسد اما پس از مدتی آن ها با یک دیگر ارتباط برقرار می کنند و ....
یک گاو باز مصدوم ، که بهترین روزهای خود را در رودئو از دست داده ، موافقت می کند که اسبهای تازه رام شده را بخاطر یک بدهی بدزدد ولی ….
مینا بعد از جدایی از همسرش به دنبال شغل و محل اسکانی میگردد. در این مسیر با کامران مدیر رستورانی که در آن کار میکند آشنا میشود. کامران سرپناهی به او میدهد. مینا تحت تأثیر حمایتها و محبتهای کامران به او دل میبازد، کامران نیز به مینا مشتاق و علاقهمند است. روزها از پس هم میگذرد و عشق مینا به کامران کاسته نمیشود و اوج میگیرد. اما کامران دیگر قصد ادامه ندارد…
داستان زندگی شان، پلیس عادلی که توسط دپارتمان پلیس تحسین می شود. چراکه بسیاری از موارد جنایی را حل کرده است. روزی از روزها در هنگام عملیات، توسط گروهی مرموز از جنایتکاران به رهبری نگو نیکلاس ...
در این روزهای سرد، در این روزهای سخت، بروم یا بمانم؟!