پدر اسماعیل مدیرعامل یک شرکت ساختمانی است و درست زمانیکه اسماعیل قصد رفتن به ژاپن را دارد، پدر بیمار میشود و اسماعیل ناچار از رفتن به ژاپن صرف نظر میکند، چراکه با رفتن او شرکت منحل میشود و نامزدش را هم از دست میدهد...
ناصر پس از سالها زندگی در خارج از کشور و به دلیل بچه دار نشدن و نپذیرفتن بچه پرورشگاهی از همسرش جدا می شود. و در ایران ازدواج مجدد می کند. در شب عروسی خودرو ناصر با تاکسی تصادف می کند که حامل یک زن باردار است. در حادثه زن فوت می کند و…
یک رانندهٔ آژانس به نام سعید، شبی مسافری را که یک عروس است سوار میکند. عروس برای سعید تعریف میکند که همسرش فرامرز دنبال او نیامده و او مجبور است او را بیابد، اما جستجوهایش ثمری ندارد و وقتی به مراسم عروسی برمی گردد پدر با او برخورد بدی میکند. مهتاب به خانه خاله خود میرود، اما او هم مهتاب را نمیپذیرد. مهتاب برای پیدا کردن فرامرز راهی چالوس میشود و آنجاست که میفهمد فرامرز به او دروغ گفته و اصلاً پدر و مادری ندارد. مهتاب سراغ گیتی دختر خاله فرامرز میرود، اما میفهمد که فرامرز و سهراب در کار قاچاق مواد مخدر هستند و همچنین متوجه میشود که گیتی نیز با آنها همکار است و چند وقتی هم به عقد فرامرز درآمده ولی پس از مدتی فرامرز او را رها کرده و حالا گیتی برای انتقام از فرامرز، او را زندانی کرده و اتومبیل سهراب را هم به سرقت برده، سهراب گیتی را پیدا میکند و به قتل میرساند. او که درصدد کشتن سعید و مهتاب بود توسط پلیس دستگیر میشود.
دختری به نام هما که در فراز و نشیب زندگی اثیر حوادثی می شود که زندگی او را از سیر طبیعی خود خارج کرده و او را دچار کابوس می کند. همزمان او در گیر و دار قتل هایی قرار می گیرد که پلیس به دنبال پیداکردن سرنخی برای سرمنشأ این قتل هاست.
احمد خسروی مسئول رسیدگی به پروندههای مشکوک به قتل میشود و به سرنخهایی دست مییابد که پشت پرده این قتل رازگونه به کشف شبکه فساد اقتصادی میرسد. احمد بیمحابا به دنبال یافتن قاتل است و حتی زندگی خصوصی با فرزندانش نیز دچار مخاطراتی میشود در این تلاش بی وقفه و در شرایطی که باور دارد که به نتیجه نزدیک است در عین ناباوری متوجه میشود پشت این قتل راز دیگری وجود دارد.
همسر دكتر موحد استاد دانشگاه، وقتی بورس تحصیلی خارج از كشور دریافت می كند، استاد حاضر به همراهی او برای خروج از كشور نمی شود. همین موضوع باعث بروز اختلاف بین آن ها می شود و زن تنها می رود. بعد از چند سال مادر برمی گردد، اما قبل از اینكه بتواند دخترش را ببیند؛ دختر در یك تصادف دچار مرگ مغزی می شود. مادر سعی می كند مقدمات لازم را برای انتقال نیاز به كشوری دیگر را فراهم كند، اما پدر موافقت نكرده و پزشكان هم اینكار را بی فایده می دانند. پزشكان از پدر می خواهند كه با اهداء اعضاء دخترش موافقت كند. سرانجام دكتر موحد بعد از یك كشمكش طولانی با خود و همسرش بالاخره با اهداء اعضاء موافقت می كند.
در داستان سریال مهلکه آمده که چهار نفر ناخواسته از یک صبح تا شب وارد یک ماجراجویی هیجانانگیز میشوند و...
داستان خانوادهای را در بستر تاریخ روایت میکند. داستانی که از ابتدای شهریور سال 1320 و در دوران جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین آغاز میشود و سرنوشت تحولات یک خانواده و یک سرزمین را به تصویر میکشد. تاریخ ایران با همه فراز و فرودهایش در زندگی همه ما جریان دارد و خاتون داستان زنی از زنان این سرزمین است که روزی روزگاری در ایران برای زندگی جنگیدهاند...
شبآهنگی همان تاکشوییست که انتظارش را دارید. برنامهای با رنگ هیجان و خنده با اجرای حامد آهنگی، و حضور مهمانهای محبوبی که از دیدنشان لذت خواهید برد...
شوخی کردم…! مجموعه ای ویدئویی به کارگردانی مهران مدیری است که در قالب طنز آیتمی تولید شد و در شبکه خانگش پخش شد. این مجموعه از آیتم های متفاوتی نظیر اتاق عمل، اخبار، متهم و بازپرس و... تشکیل شده است که در هر قسمت یک موضوع توسط این آیتم ها به طنز بیان می شود...