
چرا گریه نمیکنی؟ روایت زندگی فردی به نام علی شهناز است که پدر و مادر خود را از دست داده و خود را موظف به مراقبت از برادر کوچکترش که بهتازگی ازدواج کرده میداند، اما بنابر اتفاق و حادثهای برادر کوچک او نیز از دنیا میرود. علی شهناز حال در یاس و ناامیدی بر پیله تنهایی خود تمام احساسهای جهان را از خود دور کرده و به پوچی مطلق رسیدهاست. در این میان مهمترین معضل او این است که گریه نمیکند! تمامی توصیه همراهان از دوست و همکار او گرفته تا عمهاش و دختری که با او رابطه عاطفی جدیدی را آغاز کردهاست و همزاد او که شتربانی در یکی از نقاط کویری فلات مرکزی کشور است؛ در مواجهه با او تمام هم و غمشان را بر این گذاشتهاند که در نهایت امر او را به گریه کردن دعوت کنند و مدام از او میپرسند چرا گریه نمیکنی؟
قسمت هشتم منتشر شد.
کارل آلبرگ به یک شهر ساحلی آرام نقل مکان میکند تا ذهن خستهاش را که بر اثر سالها کار پلیسی در شهرهای بزرگ آسیب دیده است، آرام کند. اما به زودی متوجه میشود که برای حل قتلهایی که پیوسته در ساحل او رخ میدهند، باید از تمام مهارتهای خود استفاده کند.
در اپلیکیشنهای آموزشی برگزیده، ربات های سخنگو موجودات کوچک کنجکاوی هستند که در دنیای زیر صفحهنمایشهای ما زندگی میکنند و به ماجراجوییهای سرگرمکننده میروند تا به سوالات کودکان پاسخ دهند، مانند اینکه شب چگونه اتفاق میافتد یا چرا باید دندانهایمان را مسواک بزنیم.
یک پرونده قدیمی زمانی دوباره باز میشود که یک خبرنگار ناپدید میشود و دختر او که یک کارآگاه آنلاین است، به یک شهر کوهستانی کوچک کشیده میشود که توسط یک فرقه، رازها و مرگ تعقیب میشود.
جغدی جوان با دختری کوچک و گمشده در شهر نیویورک آشنا میشود. آنها با هم تلاش میکنند تا برای کریسمس به خانه بازگردند.
زندگی اندی گودریچ زمانی دستخوش تغییر میشود که همسرش وارد برنامه بازتوانی میشود و او را با بچههای کوچکشان تنها میگذارد. گودریچ به دخترش از ازدواج اولش، گریس، تکیه میکند و در نهایت به پدری تبدیل میشود که گریس هیچگاه نداشته است.
هلبوی و یک مأمور تازهکار سازمان BPRD در مناطق روستایی آپالاشیا در دهه 1950 گیر میافتند. آنجا، آنها با یک جامعه کوچک روبهرو میشوند که توسط جادوگران تسخیر شده و رهبری آنها را شیطانی محلی به عهده دارد که ارتباط نگرانکنندهای با گذشته هلبوی دارد: «مرد کج».
پس از پایان جنگ داخلی میان اوتوبات ها و دیسپتیکان ها، خانواده مالتو به شهر کوچکی نقل مکان می کنند. آن ها گونه جدیدی از تبدیل شوندگان را به فرزندی قبول می کنند و این تبدیل شوندگان به کمک دو فرزند خانواده، سعی می کنند از خود محافظت کنند و جای خود را در این جهان پیدا کنند.
براساس داستانی واقعی روایت شده و در مورد وکیلی جوان به نام آنا است که پس از قتل پدرش، یک زندگی دوگانه پنهان را آغاز میکند. او به زودی وارد شهر کوچک کامبادس شده و با نفوذ به یک کارتل مواد مخدر و نزدیک شدن به رهبر آن، تلاش میکند تا انتقام مرگ پدرش را بگیرد اما…
زندگی آسان سه مهندس به ظاهر معمولی و بیکار از دهکده ای کوچک، در حالی که سعی می کنند دزدی پولی ناخواسته را پنهان کنند، به هم می ریزد و تنها صداقت را در کنارشان می گذارد.