
داستان زندگی حاج احمد عباچی (عبدی) را روایت میکند که پول پیش خانهاش را در عروسی خواهرزاده اش شاباش میدهد.
داستان زن تنها و ثروتمندی به نام غزاله را به تصویر میکشد. او در یک خانه ویلایی با خدمتکار و دو دختر جوان زندگی آرامی را پشت سر میگذارد تا اینکه مردی وارد زندگی آنها میشود و سرنوشت همه آنها را تحت تاثیر حضور خود قرار میدهد...
داستاننویسی به نام جهانگیر گلستانه چند سال قبل با همسرش رعنا ازدواج کردهاست. آن دو یک پسر به نام اشکان دارند که 6 ساله است. جهانگیر سه کتاب چاپ کردهاست اما هیچکدام از این کتابها نتوانستهاند برای او پولی به همراه بیاورند. خانواده در خانهای اجارهای که صاحبش از آشنایان قدیم جهانگیر است زندگی و اجاره مختصری میپرداختند، اما طولی نمیکشد که آن دوست قدیمی تماس گرفته و میگوید قصد دارد در خانهاش ساکن شود. این خبر زندگی جهان را به هم میریزد..
در یک روستای زیبا که اکثر افراد با هم فامیل هستند به خاطر مسائل دیرینه ای که بین ده پایین و بالا وجود داشته و یک قرعه کشی افراد پایین ده و بالا ده با هم لج می کنند. در این بین رفیع که راننده یک مهندس کارخانه است و همیشه آرزوی پیشرفت داشته وقتی متوجه می شود که مهندس می خواهد فرمول کارخانه را به عده ای بفروشد از آب گل آلود ماهی گرفته و مهندس را تهدید می کند که رازش را افشا خواهد کرد و مبلغ زیادی از او پول گرفته و از شورای ده هم مبلغ زیادی دزدی می کند و فرار می کند..
رستم، گروهبان بازنشسته ي ارتش، با خاتمه ي جنگ در وضع روحي ناراحت به زادگاهش بازمي گردد. همسر او كه سرپرستي فرزندشان را به عهده داشته در كارگاه تعويض روغني برادرش به كار مشغول است. رستم تصميم مي گيرد زميني راكه سال ها پيش قول نامه كرده بازپس بگيرد، اما طرف ديگر قرارداد خواست او را اجابت نمي كند. رستم و پسر چهارده ساله اش به جنگل، بر سر زمين مي روند و مشغول قطع درختان جنگلي مي شوند. ايادي صاحب زمين او را به شدت مضروب مي كنند. همسر رستم كه از اين وضع به تنگ آمده قصد دارد همراه مادرش، كه از مهاجران روس است، پس از باز شدن مرز ايران و شوروي به آن سوي مرز برود. رستم با دوست نظامي بازنشسته ي خود به منزل مالك زمين مي روند و پس از كشته شدن دوستش قباله ي زمين را بازپس مي گيرد. او سپس به مرز مي رود و همسرش را به خانه بازمي گرداند..
در فیلم سه نفر روی خط مردی برای سرقت وارد خانه ای شده است ولی در همین زمان متوجه می شود شخصی در این منزل میخواهد خود را به دار بیاویزد و به دلیل اعتیاد شدید خودکشی کند و این موضوع باعث می شود که...
است که می بایست مجرمی ( عزت الله انتظامی ) را تحویل مراجع قضایی بدهد اما بنا به شرایطی مجبور می شود شبی را در یک مهمان خانه قدیمی که توسط فردی به نام سید ( خسرو شکیبایی ) اداره می شود سپری کند و..
در فیلم سایه ها پدری را می بینیم که پس از مرگش فرزندانش برای تقسیم اموالش به ایران می آیند و طی تقسیم اموال وکیل پدرشان به آن ها می گویند که پدرشان وصیت کرده که کسی به خانه او بعد از مرگش پا نگذارد ولی یکی از فرزندانش عمل نمی کند و وارد منزل می شود و..
حسني، پسركي است كه با مادر خود روزگار را به سختي و تنگدستي مي گذراند، روزي براي فروش بز خود، كه خيلي هم او را دوست دارد به سمت بازار حركت مي كند، در راه به جادوگري برخورد مي كند كه در ازاي يك بطري پر از دود، بز را از حسني مي خرد. بطري ستوني از دود در حياط خانه حسني تشكيل مي دهد، كه حسني را به آسمانها مي برد. حسني در بالاي ابرها وارد خانه غول مي شود و در آنجا با مرغ تخم طلا آشنا مي شود و با مرغ تخم طلا از خانه غول فرار مي كند. پس از آن در مرتبه دوم حسني باز هم به دنياي بالاي ابرها مي رود، وارد خانه غول مي شود و جعبه موسيقي را كه ظاهراً سالها پيش متعلق به جادوگر پير بوده مي دزدد. در هنگام فرار از دست غول، جادوگر به كمك حسني مي آيد و غول را در بطري سحرآميز گير مي اندازد..
عطر داغ روایتگر داستان دختر جوانی است که شبی را بیرون از خانه میماند و این تنهائی او را وارد زندگی دیگری میکند.