
یک سرگرد بهنام ایگور گروم که در سراسر سن پترزبورگ به دلیل ویژگیهایش و برخورد با مجرمان شناخته شده است. خیلی زود شخصی در نقاب یک پزشک او را درگیر خود میکند و…
ریشی رام و خواهرش ریتو رام هر دو مربی هنرهای رزمی هستند و در ریشیکش زندگی میکنند. زندگی مسالمت آمیز اونها وقتی با یک باند بدنام ورزش های رزمی برخورد می کنند به هرج و مرج و خشونت کشیده می شود و...
دیو به طور تصادفی با تارا دوست دوران کودکی خود برخورد می کند و داستان عاشقانه آنها شروع می شود..
داستان انیمیشن بر روی یک یتی (موجود افسانهای در کوههای هیمالیا) دانشمند به نام میگو تمرکز دارد که متقاعد شده است موجودات نادری که با نام «پاکوتاهها (انسانها)» شناخته می شوند، واقعاً وجود دارند. بعد از اینکه میگو بصورت اتّفاقی با یک پاکوتاه برخورد میکند، او این موضوع را در میان همنوعان خود مطرح میکند امّا هیچکدام حرفهای او را باور نمیکنند. طولی نمیکشد که میگو تصمیم میگیرد تا به تنهایی به جستجوی پاکوتاهها بپردازد. این موضوع در نهایت باعث میشود...
یک گروه تبهکار رقیب به دنبال میلیون ها دلار پنهان شده در یک آپارتمان مجلل هستند که قرار است تخریب شود، اما ابتدا باید با سرایداری که ابتدا این پول هنگفت مخفی را پیدا کرده است، برخورد کنند.
داستان دو برادر که به همراه پدرشان که سعی دارد از آنها در برابر تهدید بیگانگان محافظت کند، پا در مسیر ماجراجویی می گذارند.
آموزگاری که به تازگی در یکی از مدارس جنوب شهر عهدهدار امر تدریس است، سعی برآن دارد که برخورد متفاوتی با شاگردان فقیر کلاس داشته باشد. پس از ماجراهایی که در مدرسه رخ میدهد با توطئه یک خبرچین، آموزگار توسط مأمورین ساواک دستگیر شده و مدرسه بار دیگر به صورت سابق خود باز میگردد، دیگر کسی به شاگردان فقیر کلاس توجهی ندارد...
فريد معصومي در پي عزيمت خود به جبهه جنگ، شيميايي شده و به اسارت دشمن در مي آيد. پروانه همسر فريد بدنبال سالها انتظار و بي خبري از وضعيت فريد و به گمان شهادت او تصميم به ازدواج مي گيرد. فريد پس از آزادي به سراغ پروانه رفته و پروانه با ديدن فريد دچار سكته قلبي مي شود. فريد نيز در پي شنيدن خبر بيماري پروانه و همچنين برخورد با اشكان (نامزد پروانه) دچار سكته مغزي شده و...
رضا با موتور مسافرکشی میکند. او در نگاه اهالی، شیرین عقل است، لیکن در باطن جوانی با عاطفه و مهربان و برخوردار از سلامت کامل ذهنی است. در نزدیکی محل زندگی رضا، روستای کوچکی است که بخشی از جاده آن در مسیر سیل ویران شدهاست. اهالی برای تردد به آنجا ناچارند با موتورهای مسافرکش و از راه جنگلی عبور کنند. در همین ایام، لیلا معلم جدید روستا از راه میرسد و برای رفتن به مدرسه ناچار میشود با موتور سفر کند. رضا دلباخته لیلا شده، رفته رفته احوالاتش به گونهای تغییر مییابد که مادرش او را برای شفا به امامزاده میبرد...
حسني، پسركي است كه با مادر خود روزگار را به سختي و تنگدستي مي گذراند، روزي براي فروش بز خود، كه خيلي هم او را دوست دارد به سمت بازار حركت مي كند، در راه به جادوگري برخورد مي كند كه در ازاي يك بطري پر از دود، بز را از حسني مي خرد. بطري ستوني از دود در حياط خانه حسني تشكيل مي دهد، كه حسني را به آسمانها مي برد. حسني در بالاي ابرها وارد خانه غول مي شود و در آنجا با مرغ تخم طلا آشنا مي شود و با مرغ تخم طلا از خانه غول فرار مي كند. پس از آن در مرتبه دوم حسني باز هم به دنياي بالاي ابرها مي رود، وارد خانه غول مي شود و جعبه موسيقي را كه ظاهراً سالها پيش متعلق به جادوگر پير بوده مي دزدد. در هنگام فرار از دست غول، جادوگر به كمك حسني مي آيد و غول را در بطري سحرآميز گير مي اندازد..