
با افزایش کارهای تعطیلات و یک دزد شیرینی در حال فرار، استرابری و دوستان بریاش باید با هم همکاری کنند تا جشن زمستانی "وینتر سویرل" را نجات دهند.
هنگامی که یک دختر 8 ساله به طور مرموزی ناپدید می شود، مجموعه ای از مرگ ها و ناپدید شدن های گذشته شروع به پیوند می کند.
مارینت که حالا به «کرونو باگ» تبدیل شده، به همراه «بانیکس» باید آینده را نجات دهند و بفهمند چه کسی هویت او به عنوان لیدیباگ را کشف کرده و معجزهگرش را دزدیده است. در این مسیر، آنها پی میبرند که معجزهگر پروانه صاحب جدیدی دارد که راز نهایی را فاش کرده. تنها امید لیدیباگ شکست دادن این رقیب برای جلوگیری از نابودی است.
زندگی یک دختر 11 ساله اهل کتاب به نام میلدرید زمانی که مادرش در بیمارستان بستری میشود و پدرش، استراون وایز، برای مراقبت از او میآید، کاملا دگرگون میشود. حال استراون برای بهبود رابطه خود با دخترش، موافقت میکند تا میلدرید را همراه با خود به یک ماجراجویی هیجانانگیز ببرد تا موجودی افسانهای به نام پلنگ کنتربری را پیدا کنند، اما…
یک گاو سوار بازنشسته که ناامید از جمع آوری پول برای درمان سرطان دخترش است، با پسر جدا شده اش همکاری می کند و قبل از تمام شدن زمان، به سرقت متوسل می شود. اما پس از خراب شدن دزدی، نگه داشتن پول - و آزادی آنها - به این دو نفر نیاز دارد که از یک جفت افسر مجری قانون محلی، از جمله یک کلانتر عدالت خواه که به زودی مشکوک است که کلید پرونده او ممکن است به طرز ناراحت کننده ای در نزدیکی خانه باشد، گول بزنند. .
بیون مو جین و گوم ئه یون باهم ازدواج کردند و صاحب دو بچه شدند. بیون مو در دوران ازدواج، بیزنس های مختلفی را امتحان کرد اما همه آنها شکست خوردند. بعد از ناامیدی خانواده از او و گرفتن طلاق، گوم ئه به تنهایی بچه ها رو بزرگ کرد. حال بعد از گذشت 11 سال دوباره با هم ملاقات می کنند. پدر خانواده تلاش می کند تا دوباره با همسر سابقش باشد اما دخترشان اجازه نمی دهد…
در مورد دختری 10 ساله به نام تاتر با رویاهای بزرگ است که وجود یک ویژگی خاص او را منحصر به فرد میکند. در این میان هنگامی که دوازده دخترعمو و پسرعموی تاتر برای تعطیلات تابستان به خانه آنها میروند، به او کمک میکنند تا بفهمد چه چیزی او را از دیگران متمایز کرده است و…
نیکولا دختری روستایی است که در یکی از قلمروهای جزیره کلیبورن زندگی آرامی را سپری می کند. روزی او با یک اژدهای بزرگ روبرو می شود که قصد حمله به اهالی روستا را دارد و یکی از اعضای عالی رتبه تیم حفاظتی پادشاه به نام هاگا به کمک آن ها می شتابد. نیکولا پس از آشنایی با هاگا و زندگی پرهیجان او تصمیم می گیرد قدم به دنیای پرماجرا بگذارد و آن را کشف کند
در مورد لحظه معجزه آسای مادری که در یک تعطیلات 3 روزه از بهشت فرود آمد و در کنار دخترش ماند.
قسمت پنجم منتشر شد.
هنگامی که ناپدید شدن یک دختر جوان در شهر بالتیمور در سال 1966 رخ می دهد، زندگی دو زن در مسیر تصادف مرگبار قرار می گیرد.