یک مورخ هنر مشهور، گنج یاب و صاحب یک ماشین غیرمعمول به طور تصادفی به گنج معبدی برخورد می کند که کلید قدرت بزرگی است که می تواند تعادل خیر و شر را در جهان به هم بزند. مستر ماشین با حمایت پیشاهنگان دوستانه مسابقه بزرگی را با زمان و سازمانی خصمانه آغاز می کند که سهم آن میراث دستورات شوالیه است.
قسمت دوازهم منتشر شد.
همایون و ارغوان در آستانه ازدواج، قربانی خیانتی هولناک می شوند. همایون پشت دیوارهای زندان برای انتقام از سامان لحظه شماری می کند که مرگ از راه می رسد. آرشام یکتا متولد می شود. دختری به نام صحرا کنارش قرار می گیرد تا مسیر انتقام از خائنان برای آرشام هموار شود.
داستان در دهه 1960 و اوایل دهه 2000 میگذرد و در دو دوره زمانی با پسری که از گذشته جدا شده است به دنبال دختری از گذشته پدرش میگردد تا آرزوی در حال مرگ غول سیگار را برآورده کند.
ملکه فروشگاههای بزرگ و قیمت سوپرمارکتها یک بحران زناشویی را پشت سر میگذارد - تا زمانی که عشق به طور معجزهآسایی دوباره شروع به شکوفایی کند.
پس از اینکه یک سفینه باری فضایی آسیب می بیند و بر روی سیاره ای زیبا اما خطرناک فرود می آید، بازماندگان آن درگیر ماجراهای عجیب و پرخطری می شوند و...
در حالی که لیلیان هال، ستاره محبوب برادوی، قلب، روح و زمان خود را برای آماده شدن برای نقش بزرگ بعدی خود می گذراند، او متوجه سردرگمی و فراموشی خود می شود. او که با همه شانسها برای رسیدن به شب افتتاحیه مبارزه میکند، در حالی که خاطرات و هویت محو شدهاش را حفظ میکند، باید یک سفر عاطفی پر فراز و نشیب را طی کند - میل او به کانون توجه و خواستههای شدید دنیای واقعی را متعادل کند.
در مورد مردی به نام بیلی است که به همراه همسرش سوزان و سگ گله فداکارشان جید، در جزایر دورافتاده زندگی میکنند. در این میان زمانی که آب یک سمور وحشی آسیبدیده را به سمت اسکله خانه بیلی هدایت میکند، آنها از این سمور که بعدا نامش را مولی میگذارند، نگهداری کرده و دوستی غیرمنتظرهای میانشان شکل میگیرد که…
لوئیز، یک بروکلینی بی هدف، 28 ساله، به تازگی مجرد، به نوعی یک نوازنده، افسرده بدون اعتراف به آن، در حالت مستی در حالی که یک کار احمقانه انجام می دهد به زمین می افتد و لگنش می شکند. این باعث می شود او در یک بخش فیزیوتراپی پر از افراد دو برابر سن او باشد. او در آنجا با آنتونینا آشنا می شود - یک زن مسن لهستانی بداخلاق که انگلیسی بلد نیست. لوئیز برای مراقبت از او شغلی پیدا می کند. هیچ یک از زنان این ترتیب را دوست ندارند، اما زمان آن رسیده که با حقیقت در مورد پیری روبرو شوید. همه ما باید زمانی بزرگ شویم.
زمانی که توکیو مورد حمله کایجو قرار گرفته، اولترامن متوجه می شود که بزرگترین چالش او مبارزه با هیولاهای غول پیکر نیست، بلکه بزرگ کردن هیولا است.
از آنجایی که کلیسا پیش بینی کرده بود که یک تاریکی آخرالزمانی 80 روزه فرا خواهد رسید، جامعه ای در ترس دائمی از آدم ربایان زندگی کرده است. یک جوان ده ساله که شب کور است هرگز روستا را ترسناک تر از این پیدا نکرده است.