زمانی که تلما پست 93 ساله توسط یک کلاهبردار تلفنی که وانمود میکند نوهاش است، فریب میخورد، او برای بازپس گیری آنچه از او گرفته شده بود، به جستجوی خائنانه در سراسر شهر میپردازد.
داستان فیلم آخرین تولد در زمانی که طالبان به قدرت بازگشتهاند، آغاز میشود. در شهر کابل که پر از نگرانی و هراس است، محمد پدر خانواده سعی دارد تا زندگی طبیعی خود را در دورانی که طالبان در آن حکومت دارند، حفظ کند.
هنگامی که یک حمله مخفیانه در نرماندی اشتباه می شود، گروه کوچکی از کماندوهای بریتانیایی از همرزمان خود قطع می شوند. در انباری حفر شده و توسط نیروهای ورماخت محاصره شده اند، شانس بقای آنها ضعیف به نظر می رسد، تا اینکه یک کشف غیرمنتظره فرصتی برای فرار فراهم می کند.
داستان دو برادر است که در مالزی زندگی میکنند، برادر بزرگتر که ناشنواست، زندگی فقیرانهش را پذیرفته اما این موضوع باعث خشمگین شدن برادر کوچکتر میشود و یک اتفاق ناخوشایند تعادل شکننده رابطه آنها را به هم میزند.
در دهه 1970 هنگ کنگ، کمیسیون مستقل مبارزه با فساد (ICAC) برای سرنگونی سندیکای فساد به رهبری مقامات دولتی بریتانیا تشکیل شد. یکی از بازرسان ارشد آن، بازپرس ارشد لاو کای یون است که مقامات فاسد بی شماری را سرنگون کرد. همانطور که او فکر می کرد ثبات و رفاه در دسترس است، دوره جدیدی از حرص و طمع و ثروت او را وارد میدان نبرد جدیدی از فساد می کند.
هدویگ 11 ساله از علاقه مندان به بازی متوجه می شود که وقتی مجبور می شود خیلی زودتر از حد انتظار جایگزین پدرش به عنوان ابرقهرمان شهر شود، زندگی اش زیر و رو شده است. اما هدویگ یک ابرقهرمان نیست و چالش ها بسیار بزرگتر از آن چیزی است که پدر مربی او پیش بینی می کرد.
داستان در دهکده ای تپه ای در مرز کرالا و تامیل نادو اتفاق می افتد. داستان در مورد یک افسر پلیس سختگیر است که به آنجا نقل مکان می کند و اتفاقات بعدی که زندگی او و بسیاری دیگر را زیر و رو می کند مرتبط با آن ایستگاه پلیس است. چند اتفاق عادی در روستا رخ می دهد و برخی از گذشته به طور ناگهانی غیرعادی به نظر می رسند. رازها کم کم آشکار می شوند.
قسمت ششم منتشر شد.
زمانی که دو نفر از بستگان یک کارآگاه به نام هانا لینگ به طور ناگهانی ناپدید می شوند، او برای پیدا کردن آنها دست به کار می شود و...
قسمت هشتم منتشر شد.
در دنیایی که توسط هیولاها تسخیر شده است، هیون، یک دانش آموز دبیرستانی که خانواده اش را در یک حادثه وحشتناک از دست داده است، به یک آپارتمان کوچک در حومه شهر نقل مکان می کند. هیون در ابتدا سعی می کند از دنیای بیرون دوری کند، اما به زودی متوجه می شود که هیولاها به آپارتمان او نیز حمله کرده اند. او برای زنده ماندن باید با سایر ساکنان آپارتمان متحد شود، هرچند که آنها همه از پیشینه های متفاوتی هستند.
قسمت ششم منتشر شد.
پنج سال پس از مرگ دختر مدرسه ای اندی بل، پیپا فیتز آمبی تصمیم می گیرد تا آنچه را که واقعاً برای او اتفاق افتاده است کشف کند. سال سینگ، دوست پسر اندی، قبل از اینکه جان خود را بگیرد به قتل اعتراف کرد، اما پیپ معتقد نیست که او مسئول است و تیم