
پس از آنکه نشست سران G20 به دست تروریستها میافتد، رئیسجمهور دانیل ساتن باید از تمام مهارتهای دیپلماتیک و تجربیات نظامیاش برای دفاع از خانوادهاش و دیگر رهبران استفاده کند.
نائومی، زن جوانی است که خودرواش از جاده منحرف شده و درون یک گودال میافتد و او را در منطقهای دورافتاده گرفتار میکند؛ جایی که حتی موبایلش آنتن نمیدهد. در همین هنگام، یک راننده یدککش بهطرزی مرموز ظاهر میشود، اما بهجای کمک، نائومی را به قربانی بعدی خود تبدیل میکند.
شون تاکاهاتا، دانشآموز دبیرستانی، از زندگی خسته شده؛ از یکنواختی روزمره مدرسه و زندگی دلزده است. او دعا میکند که اتفاقی بیفتد، چیزی هیجانانگیز. ناگهان، او و همکلاسیهایش مجبور میشوند در بازیهایی مرگبار، برگرفته از بازیهای کودکانه، شرکت کنند و با موجوداتی ترسناک روبهرو شوند؛ از عروسک دارومای سخنگو گرفته تا گربه خوششانسی با پنجههای تیز و مرگبار.
وندی دارلینگ برای نجات برادرش مایکل از چنگال پیتر پنِ شرور، که قصد دارد او را به ناکجاآباد بفرستد، دست به کار میشود. در این مسیر با تینکربلِ دیوانهای روبهرو میشود که به چیزی که فکر میکند گرد جادویی پریان است، معتاد شده است.
وقتی خواهران دوقلوی رایان بهطور ناگهانی به درون یک کتاب کمیک اسرارآمیز کشیده میشوند، او چارهای ندارد جز اینکه بهعنوان یک برادر بزرگ واقعی، شجاعانه به دنبال آنها بپرد. ماجراجوییها، نبردها و دردسرهای خندهدار یکی پس از دیگری اتفاق میافتد، در حالیکه رایان و دوستانش در دنیای تایتانها سفر میکنند و تلاش میکنند همه را سالم به خانه برگردانند—قبل از اینکه والدینش متوجه ماجرا شوند.
ویولت، مادری بیوه که پس از سالها برای اولین بار قرار ملاقات دارد، به رستورانی مجلل میرود و با دیدن هنری، مردی جذابتر و خوشبرخوردتر از حد انتظارش، احساس آرامش میکند. اما این ارتباط شیرین بهتدریج رو به تلخی میگذارد، چرا که ویولت با پیامهای ناشناس و آزاردهندهای که روی گوشیاش ظاهر میشوند، ابتدا عصبی و سپس وحشتزده میشود.
هنگامی که اسکات و ترزا لرت متوجه میشوند که پسرشان آستین هم مبتلا به اوتیسم است و هم از بیماری استخوان شکننده رنج میبرد، در ابتدا نگران آینده او میشوند. اما با ایمان روبهرشد اسکات و روحیه خارقالعاده آستین، آنها «شکستناپذیر» میشوند و حتی در سختترین لحظات، شادی، قدردانی و شجاعت را مییابند.
در پسزمینه مناظر خیرهکننده و آرامشبخش کرالا، یک خانواده به شکلی ناخواسته درگیر تحقیقات پلیسی درباره ناپدید شدن مرموز گردشگران میشوند. آنچه در ابتدا تنها یک حادثه به نظر میرسید، به کابوسی پیچیده تبدیل میشود که رازهای تاریک و حقیقتهای ناگفته را آشکار میکند.
راکش، مکانیکی جوان و خوشقلب، باید در برابر رانکیرِدی، یک زمینخوار بیرحم، بایستد تا گاراژ محبوب و اجدادیاش را نجات دهد. اما این مبارزه نه تنها به جنگی برای عدالت تبدیل میشود، بلکه پرده از حقیقتهایی غیرمنتظره برمیدارد.
سال 1359، ستاد نیروی هوایی عراق که از اول جنگ با برتری هوایی ایران روبرو شدهاست و قریبالوقوع بودن شکست حصر آبادان را پیشبینی میکند، جهت حفاظت هواپیماهای استراتژیک خود تصمیم میگیرد آنها را به سه پایگاه بسیار دورافتاده، در نزدیکی مرز اردن، منتقل کند. در اسفند همین سال ستاد نیروی هوایی ایران در جلسات فوقالعادهای طرح بمباران این سه پایگاه را که به نام پایگاههای اچ3 مشخص شدهاند، مطرح میکند. طرح در ابتدا ناممکن و غیرعملی مینماید، اما در نهایت نقشهای متهورانه و بینظیر پیشنهاد میشود و در پی آن در سحرگاه 15 فروردین 1360 هشت فروند جنگندهی بمبافکن ایرانی جهت حمله به اچ3 به پرواز در میآیند.