در مجموع 115 فیلم و سریال یافت شد.
در مجموع 115 فیلم و سریال یافت شد.
الهه فراموشی، منگ پو، ادارهکننده دنیای زیرین است و امور روزمره آن را مدیریت میکند. در مقابل، یوه لائو، خدای عشق در بهشت، مسئول پیوندهای زناشویی و ازدواجهاست. یکی سرخپوش و دیگری سفیدپوش، در نگاه اول دو شخصیت کاملاً مستقل در اسطورهها به نظر میرسند، اما پیوندی جداییناپذیر با یکدیگر دارند.
داستان در دهه 1990 میلادی جریان دارد و سفر عاطفی و پر از اکشن باچالا مالی، یک قهرمان روستایی، را دنبال میکند. روایت ترکیبی از درام شدید و رومانس است که بر چالشها و رشد شخصی شخصیت اصلی در پسزمینهای روستایی تمرکز دارد.
نولان بنتلی، مردی با شخصیتی کاریزماتیک، در میان جنگلی دورافتاده از خواب بیدار میشود، درحالیکه به درختی بسته شده و هیچ خاطرهای از چگونگی رسیدنش به آنجا ندارد. در حالی که زمانش بیوقفه رو به پایان است، غریبهای مرموز ظاهر میشود و او مجبور میشود با شیاطین گذشتهاش روبهرو شود و برای زنده ماندن و یافتن راهی برای خروج از این کابوس بجنگد.
داستان درباره مردی است که در روستایی کوچک با موجودی مرموز به نام کالینگا مواجه میشود. این موجود اسرارآمیز گذشتهای تاریک و خطرناک دارد و سایهای از گذشتهای فراموششده است که اکنون با قدرتی شیطانی به زندگی روستا نفوذ کرده است. تلاش شخصیت اصلی برای بقا در برابر خشم این موجود و پرده برداشتن از رازهای تاریک و پنهان روستا، محور داستان است. با پیشروی داستان، اسرار بیشتری از تاریخچه شوم این موجود آشکار میشود که...
یک گروه از دوستان سابق دانشگاهی برای تجدید دیدار در یک کلبهی زمستانی گرد هم میآیند، پانزده سال پس از آنکه یکی از آنها در طول اجرای نمایش «سرود کریسمس» جان خود را از دست داد. این گروه بهتدریج متوجه میشوند که توسط فردی که به شکل چهرهی ترسناک اِبِنیزر اسکروچ (شخصیت اصلی نمایش) درآمده است، تحت تعقیب قرار گرفتهاند و یکی پس از دیگری به قتل میرسند.
آگنس، همسایه ژولیت و کارمن، کتابهای داستان کودکانهای مینویسد که در دنیای فانتزی به نام «پادشاهی بادها» اتفاق میافتد. خواهران شجاع، یک راه عبور بین دنیای خودشان و این جهان شگفتانگیز پیدا میکنند. وقتی به سوی آن دنیا میروند، دختران شکل گربه به خود میگیرند و با شخصیت وحشتناکی به نام سیروکو روبهرو میشوند که توانایی کنترل باد را دارد.
شخصیتی با نام «آدمکش» از آسمانها به گودالی کابوسوار پر از هیولاها، تیتانها و بیرحمی فرود میآید.
پس از پیوند قلب، مانوئل تغییر شخصیتی را احساس میکند و زندگی اهداکننده قلب خود را بررسی میکند و این امر او را با ویل بیوه و جامعهاش آشنا میکند.
کودکی با سرپیچی از تابوی باستانی سوت زدن در غروب، وحشتی شوم را که به شخصیتی نفرین شده که همان اشتباه را مرتکب شده، گره خورده است، آزاد میکند. او که گرفتار نفرینی گریزناپذیر است، به مسابقهای مرگبار با زمان پرتاب میشود - زیرا اگر شکست بخورد، کابوس به واقعیت جدید او تبدیل خواهد شد.
تناسخ یافته در قالب یکی از شخصیتهای فرعی یک رمان، «چا سونتک» بهطور غیرمنتظره شبی را با شاهزاده «کیونگسونگ» میگذراند و همین اتفاق آغازی است بر عشقی پرشور و غیرمنتظره.