در مجموع 112 فیلم و سریال یافت شد.
در مجموع 112 فیلم و سریال یافت شد.
تحت فرماندهی چنگیزخان، ارتش مغول به سمت غرب پیشروی میکند تا سلسله جین را نابود کند و سپس چشم به سلسله سونگ میدوزد. در میان درگیریهای داخلی بین مکاتب هنرهای رزمی، گوا جینگ جنگجویان دشتهای مرکزی را متحد میکند تا از شیانگیانگ دفاع کنند و شجاعت و وفاداری را در نبرد برای ملت به نمایش میگذارد.
در شهر باستانی لوریس، که با مشت آهنین توسط کلانتر بیرحم و «غول» اداره میشود، شورش در آستانه وقوع است. در حالی که مردم تحت ظلم و ستم هستند، یک انسان جوان بر این باور است که قدرتهای اسرارآمیز الفها میتواند به آزادی آنها کمک کند؛ پس به دنبال یاری گرفتن از الفهای منزوی و فرمانده افسانهایشان میرود. اما در حالی که هر دو طرف رازهایی در دل دارند و انگیزههای واقعیشان را پنهان کردهاند، این اتحاد شکننده میان انسانها و الفها ممکن است به نابودی همهشان بینجامد.
کایرن، دختری زودرس و نوجوان، خود را در روستایی در ژاپن و رها شده توسط پدرش مییابد. او که در معبدی با پدربزرگش زندگی میکند، با آنزو، یک "گربه شبحی" غولپیکر و تنبل معروف آشنا میشود که مسئول مراقبت از او است. کایرن که از سرپرست جدید خود بیاعتماد است، کارهای عجیبی را که آنزو برای مردم شهر انجام میدهد خراب میکند و با ارواح عجیب و غریب جنگلهای محلی دوست میشود. برای جلب اعتماد کایرن، آنزو به طور تصادفی قراردادی با شیطان میبندد و همه چیز به هم میریزد.
قسمت هفتم فصل دوم منتشر شد.
فاتح اورشلیم جلال الدین، سلطان خوارزمشاهیان با وجود مشکلات فراوانی که در دربارش وجود دارد تلاش می کند تا جلوی چنگیزخان و حمله مغول ها ایستادگی کند و....
قسمت هفتم منتشر شد.
ده هزار انسان در زمین باقیمانده و مجبور شدهاند که به علت هوای سمی کره زمین، در سیلوهای غولپیکر زیرزمینی که عمقی به میزان صدها طبقه دارند، زندگی کنند. در این مکانها مردم در جامعهای زندگی میکنند که پر از آئیننامههای نوشته شده برای محافظت از آنها میباشد اما هیچکس نمیداند که چرا و چه زمانی این سیلوها ساخته شدهاند.
آلفونسو 11 ساله، وارث دن کیشوت، به همراه سه خرگوش خیالی و موسیقاییاش به پانچو و ویکتوریا میپیوندد تا شهر محبوب خود، لا مانچا، را از طوفانی عظیم نجات دهند.
یک ماجراجویی غولآسا داستان سباستین، سوفیا و کوچولوی ووا را روایت میکند که سفری غیرمنتظره و فوقالعاده را آغاز میکنند که آنها را به دنیایی ناشناخته، الهامگرفته از فرهنگ نازکا، میبرد.
قسمت چهاردهم منتشر شد.
پرویز و ملیحه زن و شوهری هستند که در موزهای در تهران کار میکنند. یک شب که این زوج مشغول انجام وظایف خود هستند، اتفاق غیرمنتظرهای میافتد که آنها را سر یک دوراهی قرار داده و میتواند زندگیشان را برای همیشه تغییر دهد.
دختری به نام سپیده تصمیم دارد با دوست برادرش کیومرث ازدواج کند. او همراه نامزدش کیومرث و بردارش چنگیز برای خرید حلقه ازدواج به یک طلا فروشی میروند. آنها با شوق مشغول انتخاب حلقه هستند که در میان بهت همه، چنگیز اسلحه میکشد و صاحب طلافروشی را وادار میکند محتویات گاوصندوق و همه طلاها را داخل ساکی بریزد. با مقاومت طلافروش، چنگیز به او شلیک میکند.
داستان از این قرار است که ملکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد. سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد. اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود. او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.