سال 1359، ستاد نیروی هوایی عراق که از اول جنگ با برتری هوایی ایران روبرو شدهاست و قریبالوقوع بودن شکست حصر آبادان را پیشبینی میکند، جهت حفاظت هواپیماهای استراتژیک خود تصمیم میگیرد آنها را به سه پایگاه بسیار دورافتاده، در نزدیکی مرز اردن، منتقل کند. در اسفند همین سال ستاد نیروی هوایی ایران در جلسات فوقالعادهای طرح بمباران این سه پایگاه را که به نام پایگاههای اچ3 مشخص شدهاند، مطرح میکند. طرح در ابتدا ناممکن و غیرعملی مینماید، اما در نهایت نقشهای متهورانه و بینظیر پیشنهاد میشود و در پی آن در سحرگاه 15 فروردین 1360 هشت فروند جنگندهی بمبافکن ایرانی جهت حمله به اچ3 به پرواز در میآیند.
ریکاردو در سال 1994، رویای فیلمساز شدن را کنار گذاشت. او که در بیست و چهار سالگی به نظر میرسید سرنوشت خود را پذیرفته است، زندگی در جامعهای مصرفی و ناشناس. دیگر هیچ امیدی به تبدیل شدن به یک هنرمند نداشت. اما زمانی که رادیو-کانادا با او تماس گرفت و درخواستش را در بین فینالیستهای برنامهی 'La Course' سال 1994-95 انتخاب کرد، شعلهای دوباره در دل او روشن شد. شاید هنوز فرصتی برای دنبال کردن رویایش وجود داشته باشد.
قسمت ششم منتشر شد.
یاکوزا کازامو مبارزی اخلاقمدار است که تا به حال حتی یک مبارزه را نباخته است. او برای محافظت از دوستان دوران کودکیاش که با او در یتیمخانه بزرگ شدهاند، وارد دنیای خطرناک تبهکاران میشود. که در سالهای 1995 و 2005 روایت میشود، زندگی یک جنگجوی یاکوزا، پیوندهای دوران کودکیاش و پیامدهای حس عدالت و وظیفهاش را به تصویر میکشد.
یک استاد زبان زمینیها به مدت یک هفته از سیاره کاکادو به زمین تبعید میشود. کاکادو سیاره است که طرفداران محیط زیست در آن زندگی میکنند و کسانی را که سطح کره کاکادو را آلوده کنند برای تنبیه شدن به زمین میفرستند. فیلم به ارتباط این موجود فضایی با آدمها، بخصوص با گلنار دخترک 8 ساله یک خانواده تک فرزند میپردازد.
در آغاز جنگ ایران و عراق، همسر رضا باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. رضا او را به بیمارستان می رساند و خود به اسارت قوای دشمن در میآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد.
در سال 1995 میلادی بر اساس داستانی واقعی، وکیلی به نام ویلی ای. گری با سابقهای چشمگیر به صاحب ورشکسته یک مرکز کفن و دفن به نام جرمیا جوزف اوکیف کمک میکند تا از شرکت بزرگ تشییع جنازه لوون به مدیریت ریموند لوون، به دلیل یک اختلاف قراردادی، شکایت کند و…
جسی و ویلی پس از سه سال دوباره با هم متحد شده اند تا دوستان نهنگ شان را از چنگ تاجران نفت نجات دهند.
راجا پسر جوانی است که همراه پدر فقیرش زندگی شادی دارد. اما در گذشته اتفاقی غم انگیز برای این پدر و پسر افتاده که هر سال در جشن «دیوالی» خاطره تلخ آن برایشان زنده می شود. راجا که مردی ثروتمند را مقصر آن حادثه می داند، تصمیم گرفته هیچ وقت زیر بار ظلم نرود…
سال 1359، ستاد نیروی هوایی عراق که از اول جنگ با برتری هوایی ایران روبرو شدهاست و قریبالوقوع بودن شکست حصر آبادان را پیشبینی میکند، جهت حفاظت هواپیماهای استراتژیک خود تصمیم میگیرد آنها را به سه پایگاه بسیار دورافتاده، در نزدیکی مرز اردن، منتقل کند. در اسفند همین سال ستاد نیروی هوایی ایران در جلسات فوقالعادهای طرح بمباران این سه پایگاه را که به نام پایگاههای اچ3 مشخص شدهاند، مطرح میکند. طرح در ابتدا ناممکن و غیرعملی مینماید، اما در نهایت نقشهای متهورانه و بینظیر پیشنهاد میشود و در پی آن در سحرگاه 15 فروردین 1360 هشت فروند جنگندهی بمبافکن ایرانی جهت حمله به اچ3 به پرواز در میآیند.
فیلم دو داستان موازی را پیش برده و با هم تلفیق میکند. ابتدا مردی ایرانی به نام عباس خاکپور (با بازی اکبر عبدی) بر صحنه میآید که برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفتهاست اما موفق به اخذ ویزا نمیشود. از سوی دیگر زنی (با بازی آزیتا حاجیان) است که در ترکیه زندگی میکند و در هتل محل اقامتش کار میکند و نمیتواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم میگیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد، اما رفته رفته با دیدن دنیا(آزیتا حاجیان)دلبسته او میشود و...