وقتی بیورن، وکیل مافیا، تصمیم میگیرد با حضور در یک کلاس مدیتیشن تعادل زندگیاش را پیدا کند، نمیداند که قرار است روشهای عجیبی مثل قتل را کشف کند.
وقتی زنی برای انتقام از همسر خشونتگرش با یک آدمکش مرموز ملاقات کرد، زندگیاش به تاریکی فرو رفت. عشق طوفانی آنها، او را وارد دنیایی از عدالت خونین کرد. اما با بالا رفتن تعداد قربانیان، او شروع به کشف رازهای تاریک شریکی کرد که شاید خطرناکتر از چیزی باشد که تصور میکرد.
یک نوجوان بیقرار که جایگاه خود را در جهان زیر سوال میبرد، سفری برای جستجوی درون به دل مناطق دورافتاده شمال غربی اقیانوس آرام آغاز میکند.
قسمت بیست و یکم منتشر شد.
انیمیشن ماجراجویی در پاریس، داستان دو نوجوان پاریسی با نام های لیدی باگ و کت نویر را روایت می کند که این دو شخصیت به دو ابرقهرمان تبدیل می شوند تا از پاریس علیه تبهکاران محافظت کنند و....
سهگانهی محبوب شما بازگشته است. آنها تابستانی پر از ماجراجویی را در کوههای تاترا سپری خواهند کرد. در طول این سفر، والدک متوجه میشود که پدرش - کسی که سالها پیش خانوادهاش را ترک کرده بود - در نزدیکی زندگی میکند.
و داستان کیریه گوشیما و شوئیچی سایتو، دو دانشآموز دبیرستانی را دنبال میکند که در شهر آرام کوروزو-چو در ژاپن زندگی میکنند. وقتی یک سری اتفاقات نگرانکننده که به نفرین مارپیچ مرموزی مرتبط است، شروع به آزار دادن مردم شهر میکند، کیریه و شوئیچی باید راهی برای زنده ماندن در میان این وحشتها پیدا کنند تا خود و عزیزانشان را نجات دهند.
این داستان شگفت انگیز در عصر شوالیه های شجاع، شاهزاده خانم های زیبا و جادوگران در حال نبرد اتفاق افتاد. روسلان، هنرمند سرگردانی که رویای شوالیه شدن را در سر می پروراند، با میلا زیبا آشنا شد و عاشق او شد. او حتی شک نداشت که او دختر پادشاه است. با این حال، قرار نبود که شادی عاشقان زیاد طول بکشد. چرنومور، جادوگر شیطانی، در یک گرداب جادویی ظاهر شد و میلا را درست جلوی چشمان روسلان دزدید تا قدرت عشق او را به قدرت جادویی خودش تبدیل کند. بدون هیچ مقدمه ای، روسلان در تعقیب شاهزاده خانم دزدیده شده قرار می گیرد تا بر همه موانع غلبه کند و ثابت کند که عشق واقعی قوی تر از جادو است.
هنگامی که خانواده او به قتل می رسند، یک ناشنوا به نام پسر به جنگل می گریزد و توسط یک شمن مرموز آموزش می بیند تا تخیل کودکانه خود را سرکوب کند و تبدیل به ابزاری برای مرگ شود.
آکیرا تندو برای شرکتی کار میکند که از کارمندانش بیش از حد معمول کار میکشد. او اغلب مجبور است تا آخر شب کار کرده و زورگوییهای رئیسش را نیز تحمل کند. یک روز صبح، آکیرا تندو متوجه میشود که خیابانها پر از زامبی شده است. او از دیدن این منظره از خوشحالی فریاد زده و میگوید: از امروز مجبور نیستم سر کار بروم!! حال آکیرا به جای رفتن به محل کار، فهرستی از کارهایی که باید قبل از تبدیل شدن به یک زامبی انجام دهد را مینویسد و…
همانطور که اورسون، جدیدترین کارمند یک شرکت معتبر، خود را در دام پوچ زندگی شرکتی گرفتار مییابد، متوجه میشود اتاقی که به او گفته شده وجود ندارد و بیگانگی او عمیقتر میشود.