
یک پلیس صادق تلاش می کند تا مغز پشت سر یک سری سرقت ها و قتل ها را ردیابی کند، اما وقتی خانواده اش در بازی جنایتکاران دست به دست می شوند، همه چیز شخصی می شود.
درباره خط قرمز هایی است که چهار جوان در پی مشکلاتشان می خواهند از آن ها عبور کنند. عبوری که با فرار از خانه و درگیر ماجراهای متعدد شدن، آن قدر پیچیده می شود که راهی به جز بازگشت و درخواست کمک باقی نمی ماند.
میسون، مغز متفکر جنایتکار، در شرف اجرای یک عمر است که معشوق و عضو اصلی خدمه او، دکر، تیم را به زیر می کشد و فاش می کند که او یک مامور مخفی اینترپل است. میسون که دلشکسته است فرار می کند و از زندگی جنایی بازنشسته می شود تا اینکه برادر کوچکترش شاون از لیگ خود خارج می شود و به تنهایی یک سرقت بزرگ از بانک را انجام می دهد. میسون چاره ای ندارد جز اینکه به کمک بیاید، در حالی که اینترپل دکر را به این امید می آورد که او را عصبی کند. قبل از اینکه تیم های SWAT به بانک هجوم ببرند، میسون باید از تمام ابزار موجود در زرادخانه خود استفاده کند تا نه تنها با جایزه، بلکه از عشق زندگی خود نیز فرار کند.
زن جوانی که به دنبال انتقام مرگ پدرش است، در تار و پود خشم، حافظ صلح دنیای اموات جنایتکار پاریس، گرفتار می شود.
برای شکستن کد تحقیق در مورد یک سرقت بزرگتر از عمر، ماموران فدرال باید خلاق باشند.
یک دختر ده ساله بااستعداد به نام مودی که به عنوان کارآگاه خصوصی مشغول به فعالیت است، تصمیم میگیرد که با تعدادی از همکلاسیهایش به نامهای ازرا، آوا و کایل یک آژانس تحقیقاتی را برای کشف و رسیدگی به جرایم مختلف راهاندازی کنند و...
تریلر توطئه ای درباره یکی از شناخته شده ترین جنایات تاریخ اما کمتر درک شده است. این داستان شگفتانگیز شکار جان ویلکس بوث پس از ترور آبراهام لینکلن است - در حالی که سرنوشت کشور در بالا آویزان است.
رینا ویرک، یک دختر چهارده ساله، برای پیوستن به دوستان در یک مهمانی رفت و دیگر به خانه برنگشت. هفت دختر و یک پسر نوجوان متهم به قتل وحشیانه بودند.
خواکین مانچادو امپراتوری مواد مخدر خود را از بندر دریایی بارسلون با مشت آهنین اداره می کند - تا زمانی که یک محموله جدید تجارت و خانواده را به شکل مارپیچی درآورد.
پس از از دست دادن فروشگاه لباسشویی خود در یک حادثه آتش سوزی، یک مادر مجرد Duk-hee از یک بانک تماسی دریافت می کند که یک وام سخاوتمندانه اولیه را ارائه می دهد بنابراین او بلافاصله آن را می گیرد. اما بلافاصله پس از آن، او متوجه می شود که قربانی یک طرح فیشینگ صوتی شده است. دوک هی که ویران شده برای کمک به پلیس مراجعه می کند، اما از اینکه امیدی به پس گرفتن پولش وجود ندارد، ناامیدتر می شود. در لحظه ناامیدی، جائه مین، فیشری که او را فریب داده بود، یک بار دیگر تلفن خود را زنگ میزند تا به دوک هی در مورد سازمان جنایتکاری که او را قفل کرده و او را مجبور به برقراری تماسهای فیشینگ صوتی از چین کرده است اطلاع دهد. با آن تماس، دوک هی تصمیم می گیرد خودش این پرونده را بررسی کند و با دوستانش با هواپیما به چین برود.