
پنج ماه پس از قتل، کریستوفر رابین سعی می کند در حالی که با PTSD خود دست و پنجه نرم می کند، به زندگی عادی خود بازگردد. در اعماق جنگل 100 آکری، خشم مخربی رشد می کند که وینی پو، پیگلت، جغد و ببر پس از فاش شدن وجودشان، خانه و زندگی خود را در خطر می یابند.
وقتی پنج زن در یک پیادهروی شرکتی شرکت میکنند و تنها چهار نفر از آن طرف بیرون میآیند، ماموران فدرال آرون فالک و کارمن کوپر به اعماق رشتهکوههای ویکتوریا میروند تا به امید یافتن آلیس راسل، خبرچین افشاگرشان، تحقیق کنند. زنده.
از دلانی ها پیروی کنید، که از بیرون به نظر می رسد خانواده ای راضی و غبطه ور هستند. جوی و استن مربیان سابق تنیس والدین چهار فرزند بزرگسال هستند. بعد از پنجاه سال ازدواج، بالاخره آکادمی تنیس معروف خود را فروختند و آماده شدند
عقل یک زن با استعداد فرصتی برای رهبری نیروی پلیس مخفی اروپا به ارمغان می آورد. اما نتیجه معکوس می دهد و همه چیز را برای او تمام می کند. پس از قتل در خانه اش و وارث ربوده شده، ناظر سابق او از یک پلیس کمک می گیرد تا او را بازگرداند.
نام شین پسر خانوادهای است که شرکت بزرگی را اداره میکنند. او بعد از یک تصادف غیرمنتظره به کما میرود؛ مادرش که متخصص هوش مصنوعی است، ربات اندرویدی به نام «نام شین 3» درست میکند که کاملاً شبیه پسر خودش است. رباتی که وارد دنیای انسانها میشود و وانمود میکند خود «نام شین» است.
پس از ردیابی منشا یک مصیبت آزاردهنده فراطبیعی در قبر اجدادی یک خانواده ثروتمند، تیمی از کارشناسان ماوراء الطبیعه بقایای آن را جابهجا میکنند - و به زودی متوجه میشوند که چه اتفاقی برای کسانی میافتد که جرأت میکنند قبر اشتباه را خراب کنند.
پس از بیدار شدن در وسط جنگلی بدون خاطره، زن جوانی با انگیزه ای مبهم مانند راه بازگشتش به خانه، مورد هدف غریبه های مرموز قرار می گیرد.
عرضه هوا در آینده نزدیک کمیاب است و هنگامی که دو غریبه ناامید برای یافتن یک پناهگاه اکسیژن وارد میشوند، مادر و دختری را مجبور میکند تا برای بقا مبارزه کنند.
وقتی جسیکا با خانوادهاش به خانه دوران کودکیاش برمیگردد، کوچکترین دخترخواندهاش آلیس وابستگی وهمآوری به خرس عروسکی به نام چانسی که در زیرزمین پیدا میکند پیدا میکند. آلیس شروع به بازی با چانسی می کند که بازیگوشی شروع می شود و به طور فزاینده ای شیطانی می شود. همانطور که رفتار آلیس بیشتر و بیشتر نگران کننده می شود، جسیکا مداخله می کند تا متوجه شود که چانسی بسیار بیشتر از خرس اسباب بازی پر شده ای است که او معتقد بود.
استل که یک خلبان باتجربه خطوط هوایی است، در بین پروازهای طولانی مدت با همسر مهربان و محافظش گیوم زندگی کاملی دارد. یک روز، به طور تصادفی، در راهروی فرودگاه، با آنا، عکاسی که بیست سال قبل با او رابطه پرشور داشت، به هم میرسند. استل نمی داند که این اتحاد دوباره او را به یک مارپیچ کابوس وار تبدیل می کند و زندگی او را وارونه و غیرمنطقی می کند.