
این مجموعه تلویزیونی، زندگی ساکنان یک مهمانخانه شبانه روزی در شهر سئول، طی دهه 1990 میلادی را به نمایش درمی آورد و چالش های نقل مکان به یک محیط جدید و کنار آمدن با دیگران را به تصویر می کشد و...
سالها پس از بازنشستگی از زندگی نینجایی خود که پر از ترس و وحشت بود، یک خانواده ناهماهنگ باید به ماموریتهای پر از سایه و تاریکی بازگردند تا با یک سری تهدیدات ناپدید شده مقابله کنند.
در مورد مردی به نام بیلی است که به همراه همسرش سوزان و سگ گله فداکارشان جید، در جزایر دورافتاده زندگی میکنند. در این میان زمانی که آب یک سمور وحشی آسیبدیده را به سمت اسکله خانه بیلی هدایت میکند، آنها از این سمور که بعدا نامش را مولی میگذارند، نگهداری کرده و دوستی غیرمنتظرهای میانشان شکل میگیرد که…
پس از اینکه آزمایش DNA یک زن در خانه چندین خواهر و برادر ناتنی را نشان داد، او طرحی تکان دهنده را کشف کرد که شامل اسپرم اهداکننده و یک پزشک محبوب باروری بود.
داستان خانوادهای روستایی را روایت میکند که به عنوان سرایدار قرار است برای 6 ماه از یک ویلا نگهداری کنند. چاوش، صاحب ویلا، قرار است برای دانشگاه رفتن دخترش 6 ماه در خارج از ایران زندگی کند و ویلا را به یونس و همسرش میسپارد و آنها با 3 فرزندشان به ویلا نقل مکان میکنند. اما برادرزن یونس با ورود به خانه داستانهایی را رقم میزند که...
روزنامهنگار سانگ جین در حین بررسی یک داستان دستکاری احساسات عمومی آنلاین، وجود به اصطلاح "کارخانه ترول" را کشف میکند و با حقیقتی باورنکردنی روبرو میشود.
لینکلن و لودز از استقبال از گرن گران جدیدشان، میرتل، در خانواده با جشن عروسی گرمسیری خوشحال هستند. اما جشن ها با ظاهر شدن یک دشمن قدیمی از گذشته مامور مخفی در جزیره کوتاه می شود.
غرایز بقا در یک خانواده مسافرتی زمانی مورد آزمایش قرار می گیرد که آنها چاره ای جز اقامت در یک خانه دور افتاده ندارند.
یک زن جوان آمریکایی به امید اینکه بتواند در کلیسا کار کند، به شهر واتیکان سفر می کند و در یک یتیم خانه مشغول به کار می شود. او به زودی با دختربچه ای عجیب و مرموز روبرو می شود و...
تلما آرزو دارد یک تک شاخ پر زرق و برق باشد. سپس در لحظه ای نادر صورتی و پر زرق و برق از سرنوشت، آرزوی تلما محقق می شود. او به سرعت به یک ستاره بین المللی می رسد، اما با هزینه ای غیرمنتظره. پس از مدتی، تلما متوجه می شود که او مانند خود معمولی و بدون درخشش خود شادتر بوده است. بنابراین او شاخ خود را پایین می آورد، برق هایش را پاک می کند و به خانه برمی گردد، جایی که بهترین دوستش با در آغوش گرفتن منتظر اوست.