
دختری بعد از برخورد با یک شیء آسمانی در روز عروسیاش، به یک غول تبدیل میشود! دولت آمریکا او را همراه تیمی از هیولاها برای مقابله با یک موجود فضایی بیگانه که قصد تسخیر زمین را دارد، اعزام میکند و…
در سرزمین قارچها، ماریو و برادرش باید به پرنسس تادستول و تاد کمک کنند. تاد و تادستول میخواهند پادشاه جدید که با استفاده از نقشههای شوم به سلطنترسیده را برکنار کنند.
در یکی از روزها که ایوا در پارک نشسته بود یکدفعه یک میمون کوچولو را پیدا میکند. میمون از دست صاحب قبلیاش یعنی شورتی فرار کرده بود. ایوا اسم میمون را داگر میگذارد و تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد.
پومبا حافظه ی خود را از دست داده است و برای به دست آوردن حافظه ی خود، تیمون داستان هایی را از ماجراجویی هایی که باهم داشتند روایت می کند و …
داستان زندگی سرگرد ساندیپ آنیکریشنان که سال 2008 در جریان مبارزه با حملات تروریستی در بمبئی در تاج پالاس جان خود را از دست داد. پس از آن در سال 2009، نشان آشوکا چاکرا که باارزش ترین نشان شجاعت زمان صلح هندوستان است به او داده شد.
Mr. Molly Mahoney مدیر بی دست و پا و ناامن پس از اینکه آقای ماگوریوم فروشگاه را به او وصیت می کند، یک تغییر تاریک و شوم شروع به تسخیر Emporium می کند که زمانی قابل توجه بود.
پس از اینکه هالک وارد کانادا می شود، خرابی و هرج و مرج بسیاری را در کل کشور به جا می گذارد. در پی این ماجرا، ولورین تلاش می کند تا مانع هالک شود و با او مبارزه کند و...
هوگارت پسری 9 ساله، رابطه دوستی نزدیکی با رباتی دارد که به زمین آمده است. ماموران به دنبال نابودی ربات هستند اما او برخلاف ظاهر ترسناکش، بی آزار و مهربان است.
بارتوک باشکوه روسیه توسط یک جادوگر شیطانی معروف به بابا یاگا وحشت زده می شود. تنها کسی که از او نمی ترسد بارتوک باشکوه است. بارتوک، خفاش آلبینو، به تازگی وارد مسکو شده است و همه از جمله شاهزاده ایوان رومانوف را تحت تاثیر قرار داده است. با این حال،
در پاریس، فرانسه در سال 1910 زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچه گربه می باشد که در بهترین شرایط زندگی می کنند. وی علاوه بر این گربه ها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی می باشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعت نامه اش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربه ها و متوجه شدن این موضوع از سوی ادگار باعث می شود که ادگار به فکر نابودی گربه ها بیفتد و آنان را در شبی می دزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر می برد. این گربه ها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر می آیند و در راه با گربهٔ نری به نام اومالی آشنا می شوند و با کمک او...