پلنگي به روستا مي زند و اهالي آبادي در پي ميرشكار مي روند. ميرشكار به اتفاق دنيا درصدد پيگيري برمي آيند. هر يك از اهالي آبادي به نوعي از پلنگ زخم خورده اند. تله كار مي گذارند و راه هاي مختلف شكار را طي مي كنند. در يك شب پلنگ را مي بينند و مي خواهند شكارش كنند كه دختري به نام روجا را مقابل او مي بينند. دختر براي پلنگ آواز مي خواند و مانع كار ميرشكار و دنيا مي شود. دنيا عاشق روجا مي شود. ميرشكار درصدد نجات، و دنيا درصدد انتقام برمي آيند. سرانجام پلنگ به ضرب گلوله اي زخمي مي شود. روجا دنيا را زخمي مي كند و به جنگل مي زند و...
اسی که به جرم قتل زندانی است، با کمک رفیقش حاج توفیق از زندان آزاد میشود. اسی پس از آزادی سراغ دوستش علی میرود که در تعمیرگاه کار میکند. علی به او میگوید در همان تعمیرگاه مشغول کار شود اما اسی میگوید قصد دارد پولی کلان دربیاورد. اسی که متوجه میشود لیلا دختری که دوستش داشت - ازدواج کرده و به خارج رفته کاملاً سرخورده میشود. او سپس..
آقاي دشتبان كه كارمند بوده، بازنشسته مي شود و اين بازنشستگي شروع اختلافات او با همسرش در خانه است. دختر دانشجوي آقاي دشتبان خواستگاري به نام مهران شكوري دارد كه در همسايگي آنهاست و از محبوبه و خانواده اش جواب منفي گرفته است، اما خواستگار ديگر محبوبه كه بهروز نام دارد مورد علاقه ي اوست و خانواده هم موافق هستند..
گروهي راهزن هر سال اهالي روستاي ساوالان را غارت مي كنند. اهالي روستا به توصيه ي كدخدا عده اي مزدور به رهبري دوربوش خان را به كمك مي طلبند تا با راهزن ها مقابله كنند..
پیرزنی به نام ماه بانو به هنگام ترک روستای زادگاهش، به یاد میآورد که سال ها قبل دکتر سنجر، پس از اتمام تحصیلات به روستا میآید تا درمانگاهی احداث کند. دکتر به ماه بانو، که شوهرش را از دست داده علاقه دارد. ماه بانو به او روی خوش نشان نمیدهد. از سویی دیگر مقرب السلطان، بزرگ مالک روستا، میکوشد تا سنجر را به سوی خود جلب کند. او دختر عقب ماندهاش را به ازدواج سنجر در میآورد. با شیوع وسیع وبا، مقربالسلطان فوت میکند و مباشرش با اسناد و مدارک املاک و ثروت او میگریزد. سنجر با ناراحتی روستا را ترک میکند. ماه بانو پس از مرور این خاطرات به راهش ادامه میدهد.
گلبهار در سانحه اي مصدوم و معلول مي شود. او كه به بحران روحي دچار شده است تصميم به خودكشي مي گيرد. خانواده اش كه قادر به نگهداري او نيستند وي را به آسايشگاه عمومي مي سپارند. مددكاري به نام مهري، كه دانشجوي رشته هنر است، عهده دار مراقبت از گلبهار مي شود. گلبهار كه مأيوس است اعتنايي به مددكار ندارد سرانجام مددكار ناچار مي شود پاي مصنوعي خود را به گلبهار نشان دهد و بدين طريق او را به زندگي اميدوار سازد..
بهرام، که یک مبارز سیاسی تحصیل کرده خارج از کشور است و در فنون رزمی هم مهارت دارد، توسط پدر همسرش شیرین، که یک تیمسار است، مورد تعقیب قرار میگیرد. تیمسار از این که یکی از آشنایانش مبارزی علیه رژیم شاهنشاهی از کار درآمده، ناراحت است و برای اعادهٔ حیثیت میخواهد بهرام توسط خود او دستگیر شود. بهرام از خانهٔ دوستش جمال با شیرین تماس میگیرد و نشانی خانهٔ جمال را به او میدهد. شیرین نزد او میرود، غافل از این که زیرنظر بوده و نیروهای امنیتی را با خود به آنجا کشاندهاست.
اسد دادوند و نامزدش، شکوه تکاوندی، قرار گذاشتهاند که پس از یافتن خانهای اجارهای ازدواج کنند. اسد پس از مدتی تلاش به کمک برادرش، امین، خانهای پیدا میکنند . خانه در اجارهٔ مرد عیالواری است به نام گلدوست که وضع مالی مناسبی ندارد و قادر نیست خانهٔ جدیدی پیدا کند..
روحانی جوانی که درگیر یک موقعیت تراژیک عاشقانه است وارد ماجرای قتلی ناخواسته میشود. او که خود قضاوت نیز می خواند بر سر دوراهی اعتراف و انکار و انتخاب بین عشق و ایمان قرار میگیرد…
زینال بندری، قاچاقچی سابقهدار تریاک، توسط ستوان احمد، رئیس اداره مبارزه با مواد مخدر، دستگیر و روانه زندان میشود، اما با پرداخت رشوه محکومیت خود را به حبس تقلیل میدهد و پس از یک سال، بهدلیل خوشرفتاری، آزاد میشود. بار دوم، که پس از درگیری و مجروحیت، در ملاقاتی که با عوامل شبکه گسترده توزیع مواد مخدر دارد، خام حرفهای آنها میشود و تصمیم میگیرد ستوان احمد را در دستگیری قاچاقچیان یاری دهد. او با کمک احمد، شبکه توزیع تریاک را متفرق میکند؛ ولی..