هلن، زنی 33 ساله اهل بوردو، فرانسه، به عنوان یک زوج در کنار متیو، همسر چندین ساله اش، با خوشبختی زندگی می کند. روزی که متوجه می شود به یک بیماری نادر ریوی مبتلاست، زندگی او زیر و رو می شود. به لطف یک وبلاگ، او نروژ را کشف می کند و تصمیم می گیرد از غریزه خود پیروی کند. علیرغم تمام عشقی که به شریک زندگیاش متیو دارد، که در طول بیماریاش بسیار حمایت میکند، او را در فرانسه رها میکند و به تنهایی از سراسر اروپا به نروژ میرود تا راهی جدید پیدا کند و با وبلاگنویسی به نام مستر که پیدا کرده است آشنا شود. در اینترنت.
روی فریمن، کارآگاه سابق قتل با حافظه ای شکسته، مجبور می شود پرونده ای را که به یاد نمی آورد، دوباره بررسی کند. از آنجایی که زندگی یک مرد در انتظار اعدام است، فریمن باید شواهد وحشیانه یک دهه تحقیقات قتل را جمع آوری کند و شبکه ای شوم از اسرار مدفون و خیانت هایی را که به گذشته او مرتبط است، آشکار کند. تنها با غرایز برای اعتماد، او با یک حقیقت وحشتناک روبرو می شود - گاهی اوقات، بهتر است اجازه دهید سگ های خواب دروغ بگویند.
یک گانگستر مخوف معروف به روح، وارد یک زندان شده و افراد داخل زندان را گروگان میگیرد تا شمشهای طلای پنهان شده در زندان را به سرقت ببرد. اما در این میان یک افسر پلیس حرفهای برای حل این موضوع مامور شده و بدین ترتیب تعقیب و گریز میان یک جنایتکار باهوش و یک افسر پلیس بیرحم آغاز میشود و…
یونس راننده تاکسی کهنهکار، در پایانِ یک روزِ کاری به زن جوان بارداری کمک میکند تا به بیمارستان برسد. غافل از اینکه در بیمارستان اتفاقاتِ زیادی در انتظارِ اوست. پزشک و کارکنان بیمارستان پیشداوریهایی گوناگون دربارهٔ راننده و ارتباطش با زن دارند، اما در مقابل پرسشهای خود فقط با سکوت راننده روبرو میشوند.
سه زوج مختلف در طول یک شب سرنوشتساز در یک رستوران در لس آنجلس، با هم برخورد کرده و اگرچه با یکدیگر غریبه هستند اما زندگیشان به هم تنیده شده و…
مرد خرسی که زمانی خرس بود با خوردن سیر و ماگ به مدت 100 روز انسان شد. یک روز بعد از بازنشستگی به عنوان یک پلیس، یک تروریست ویروس مرگبار را می آورد و او دقیقاً شبیه مرد خرس است! با کمک یک کارآگاه و یوتیوبر، او اکنون سعی می کند دنیا را نجات دهد.
اوفلیا با مادر باردار و ناپدریاش در اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک هزارتوی اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود و...
در آیندهای نزدیک، یک ربات انساننما با کمک یک هکر حرفهای تمام محدودیتهای افکار و تواناییهایش را از بین میبرد و این کار باعث میشود که...
فرزاد یه تن لشه که نمی دونی با مشت بزنی تو دهنش یا بغلش کنی. زنش و دوست فابریکش کیوان، تنها کسایی هستن که میتونن تحملش کنن. یه شب بعد از مهمونی، میخوان دسته جمعی برگردن خونه، ولی کسی نمیدونه این دفعه فرزاد چه گندایی زده
اریکا، گوینده موفق رادیو که در نیویورک زندگی می کند و در برنامه های خود این شهر را جایی فوق العاده تصویر می نماید، یک روز تبدیل به قربانی خشونت بی دلیل همین شهر می شود. چیزی که تا آن زمان از دید وی مخفی مانده بود. شبی با نامزدش دیوید هنگام پیاده روی مورد حمله اوباش خیابانی قرار می گیرند. زمانی که اریکا در بیمارستان-پس از اغمای طولانی- چشم می گشاید، عزیزترین چیز زندگی اش-یعنی نامزدش دیوید- را از دست داده است.