فیلم در مورد زنی به نام سو باتنز است که متوجه خیانت همسر خود میشود. اکنون همسر سو به دلیل شوک ناشی از آشکار شدن این موضوع سکته کرده و میمیرد. سو برای پنهان کردن مرگ همسرش، او را مخفیانه دفن میکند و به پلیس و مردم اعلام میکند که وی ناپدید شده است. پس از آن سو از شهرت ناگهانی خود در شهر کوچک یوبا سوء استفاده کرده و سعی میکند واقعیت ناپدید شدن همسرش را از همگان مخفی نگه دارد اما…
یک پسر جوان پس از کشته شدن پدر و مادرش در تصادف رانندگی در شیکاگو، برای زندگی با مادربزرگش به دموپولیس، آلاباما میرود. به تدریج مادربزرگ پسر را تشویق میکند، مادربزرگ یک موش حیوان خانگی را برای او میخرد و نام او را دیزی میگذارد. یک روز پسر به فروشگاه میرود تا یک جعبه میخ بخرد تا دیزی را آموزش دهد و برای او نیز خانه بسازد. جادوگری به پسر نزدیک میشود که سعی دارد او را با مار و کارامل فریب دهد، اما مادربزرگ او را صدا میکند و جادوگر ناپدید میشود و...
داستان ماجراهای جونیور، پسر پیتر خرگوشه هست. پیتر خرگوشه بعد از شکست دادن خرگوش دم آهنی، الان رئیس کارخانه آبنبات سازی جشن عید پاک در دره آپریل شده.
درباره دلال آثار هنری به نام جان کاپلان و رییس باند مافیای نیویورک، مایکل روبینو است که در دنیای فاسد تجارت آثار هنری، بر سر پول، هنر، قدرت و عشق مبارزه می کنند.
پس از اینکه اسلون امرسون، دختر شهری لوس، دوباره دچار مشکل می شود، والدین ثروتمندش او را به کشور می فرستند. در آنجا، نوجوان سرکش در نهایت با آخرین چیزی که در دنیا فکر می کرد - یک اسب - پیوند برقرار می کند.
شش سال قبل از آمدن زامبی ها در جهان، یک سارق حرفه ای به نام لادویگ تصمیم می گیرد تا به گروهی از جنایتکاران و دزدان بپیوندد و یک سرقت بزرگ را انجام دهند، اما...
در آستانه 30 سالگی، یک آهنگساز جوان آینده دار تئاتر، عشق، دوستی و فشارهای زندگی را در شهر نیویورک جستجو می کند.
در این فیلم کوتاه استاپ موشن، پرندهای که توسط موشها بزرگ شده است شروع میکند به این که به کجا تعلق دارد و به سفری جسورانه برای کشف خود میرود.
گروهی از مرگبارترین موجودات استرالیا که از حبس شدن در خانه خزندگان که در آن انسان ها مانند هیولا به آنها نگاه می کنند، خسته شده اند، تصمیم می گیرند تا از باغ وحش خود به بیرون را فراری دهند.
اشکوری (مهدی هاشمی) با تخصص خندهدرمانی به ایران بازگشته و در یکی از بیمارستانهای روانی تهران مشغول بهکار میشود. او بر این عقیده است که بیماران روانی را باید شاد نگه داشت و آنها باید به جامعه برگردند. او یک روز سعی میکند گروهی از بیمارانش را برای گردش، به بیرون بیمارستان ببرد و روز دیگر گروه نمایشی را به بیمارستان دعوت میکند. رفتهرفته بیماران به دکتر اشکوری علاقمند میشوند و...