در مجموع 84 فیلم و سریال یافت شد.
در مجموع 84 فیلم و سریال یافت شد.
الی در شهری دور زندگی میکند. روزی، جادوگر شرور جینجیما طوفانی به پا میکند که الی و سگش، توتوشکا، را به سرزمین منچکینها میبرد. برای بازگشت به خانه، الی و دوستانش: هراسانک، آدمآهنی و شیر ترسو، در امتداد جاده آجری زرد به سوی شهر زمرد حرکت میکنند تا جادوگری را بیابند که آرزوهای عزیزشان را برآورده کند.
پرنسس سفید برفی زمانی از قلعه فرار می کند که ملکه شیطان در حسادت خود نسبت به زیبایی درونی سفید برفی سعی در کشتن او دارد. او در اعماق جنگل های تاریک با هفت کوتوله جادویی و یک دزد جوان به نام جاناتان برخورد می کند. آنها با هم تلاش می کنند تا از تعقیب بی وقفه ملکه جان سالم به در ببرند و در این روند آرزوی بازپس گیری پادشاهی را دارند.
لینگهو چونگ، شمشیرزنی که آرزو دارد از دنیای هنرهای رزمی کنارهگیری کند، ناخواسته بار دیگر در نبرد میان خیر و شر گرفتار میشود. در این مسیر، او به طور غیرمنتظرهای با دونگفانگ بوبای، رهبر مرموز فرقهی شیاطین، روبهرو میشود و این دیدار او را به ماجراجوییای غیرقابل پیشبینی و پرآشوب در دنیای هنرهای رزمی میکشاند.
وقتی یک دانشجوی چینی خجالتی اما نابغه، بورسیهای برای ورود به یک دانشگاه معتبر در نیوزیلند دریافت میکند، راهی جدید برای رسیدن به محبوبیتی که همیشه آرزویش را داشته پیدا میکند—با هر جسد خونآلودی که پشت سر میگذارد.
رسول آموزگاری است که از منطقهای سرسبز در شمال به کویر رفته و آرزو دارد به کمک دانشآموزان، روستا را از خطر توفان شن ایمن نگه دارد و آنجا را با ساختن باغچه شبیه به زادگاهش کند.
در دل شلوغیهای مومبای، پرابها، پرستاری که زندگیاش به هم ریخته است، روزهای سختی را میگذراند. اما وقتی از همسر جداشدهاش هدیهای غیرمنتظره دریافت میکند، احساسات جدیدی در او بیدار میشود. آنو، هماتاقی جوان و سرزنده او، که به دنبال فضای خصوصی بیشتری هست، با موانع زیادی مواجه است. در نهایت، سفر آنها به یک شهر ساحلی به آنها فرصت میدهد تا فضای آرامی پیدا کنند و در آنجا آرزوها و خواستههایشان را دنبال کنند.
قسمت سیزدهم منتشر شد.
تسوکاسا آکیوراجی، اسکیتباز ناامید و سرخورده، با اینوری یوئی تسوکا، دختری که آرزو دارد اسکیت نمایشی شود، آشنا میشود. با انگیزه از علاقه و اشتیاق اینوری روی یخ، تسوکاسا تصمیم میگیرد مربی او شود. استعداد اینوری شکوفا میشود و تسوکاسا به مربی درخشانی تبدیل میشود. آنها با هم...
قسمت چهارم فصل دوم منتشر شد.
در دنیایی که توسط موجوداتی به نام کایجو گرفتار شده بود، کافکا هیبینو آرزو داشت در نیروی دفاعی ثبت نام کند. او قول می دهد که با دوست دوران کودکی خود، مینا آشیرو، نام نویسی کند. به زودی، زندگی آنها را به روش های جداگانه ای می گیرد. در حالی که مشغول نظافت بعد از کایجو ب
در هند دهه 1920، پسربچهای اصطبلدار با اسبی سرزنده پیوندی عمیق پیدا میکند. در میانهی شورش و ستم، آرزوی او برای سوار شدن بر این حیوان باشکوه به سفری شجاعانه بدل میشود که چشم او را به مبارزهی مردم کشورش برای آزادی میگشاید.
پس از آنکه به طرز وحشیانهای به قتل میرسد، "سوزی سلمون" 14 ساله از بهشت شاهد خانوادهی داغدارش — و قاتلش — است. او در حالی که زندگی روزمره آنها را نظاره میکند، باید بین عطش انتقام و آرزوی آرامش و التیام خانوادهاش تعادل برقرار کند.