قسمت سی منتشر شد.
این سریال داستان زندگی یک استاد آرمانگرا به نام عرفان را روایت میکند که در پی اخراج ناعادلانهاش، دچار آشفتگی خاطر میشود و تلاش میکند که از پسر بیمارش مراقبت نماید. هنگامی که درهای خوشبختی یکی پس از دیگری به روی عرفان بسته میشوند، او در مییابد که..
حبیب کارگر سادهای است که در یک کارخانه کار میکند اما بنا به دلایلی با دستور رئیسش آقای قندی اخراج میشود. در بین راه با دختری که به تازگی در کارخانه مشغول به کار شده هم مسیر میشود. حبیب به دختر دل میبندد و غافل از اینکه او دختر رئیس کارخانه است تا اینکه…
دشمن سرسخت سونیک، دکتر روباتنیک، توسط یک متال روباتنیک شیطانی از سرزمین تاریکی اخراج شده است. دکتر حیله گر به سونیک می گوید که ربات خراب شده است و سیاره آزادی را به پادشاهی خواهد رساند. اما تا زمانی که دختر زیبای رئیس جمهور، سارا، این جذابیت را به کار اندازد، سونیک به عمل میآید.
یئو رئوم پس از اینکه توسط دوست پسرش اخراج می شود و مادرش را در یک تصادف از دست می دهد، تصمیم می گیرد برای انجام هیچ کاری به دهکده ای کوچک نقل مکان کند.
پس از اخراج شدن از جنگل، وودی فکر می کند که خانه ای برای همیشه در کمپ وو هو پیدا کرده است - تا زمانی که یک بازرس تهدید می کند که کمپ را تعطیل می کند.
این داستان ادامه داستان اخراجیها یک است. در اوایل فیلم عراقیها اقدام به کشتن مجروحین می کنند و اخراجیهای اسیر شده را به یک اردوگاه به سرپرستی رسول می برند. از طرف دیگر، خانواده آنها که قصد مسافرت به مشهد را داشتند، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران با ربودن هواپیما و نشاندن آن در عراق ایشان را ترغیب به اعطای درخواست پناهندگی به صدام حسین میکنند. مسافران که خانوادههای اخراجیها هم جزو آنها بودند، برگه درخواست پناهندگی را پاره کرده و سرود ای ایران را میخوانند.
پس از یک اخراج پر سر و صدا، بازگشت جنا به حرفه مد، با مشکل مواجه می شود. در حالی که جرقه های عشق در حال شکل گیری هستند، جنا باید تصمیم بگیرد که آیا او همه چیز را در یک رابطه عاشقانه مخفی به خطر می اندازد یا خیر.
بعد از اینکه عمه مارج وارد خانهٔ خالهٔ هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوشآیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود. هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط 13 سال سن دارد. اما او میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان آزکابان فرار کرده و اکنون به دنبال اوست. به همین دلیل هاگوارتز برای او حکم اخراج نمیفرسد تا هری در هاگوارتز در امان باشد. هری در سالی سخت قرار گرفته و باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما سیریوس با نقشهای هری را به طرف او میکشاند و به او میگوید که بیگناه است و کسی که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته پیتر پتیگروست که انگشتش را برید (تا همه فکر کنند او مرده) بعد تبدیل شد به یک موش که از قضا موش خانگی رون است.
بنا به اتفاقاتی فرخ از اداره پلیس اخراج میشود و مجبور است با مشکلاتی همانند جهیزیه خواهرش و مهریه زنش دست و پنجه نرم کند. در همین کشمکشهای زندگی، دخترِ دوستش بهمن که قبلاً همکارش بوده و فردی پولدار است ربوده میشود.
با نزدیک شدن به جشنواره بهار، ویک چوبگیر متوجه می شود که به تازگی برای فصل تعطیلات اخراج شده است. در تلاش برای یافتن شغل دیگری، در نهایت به عنوان یک جنگلبان مشغول به کار می شود. در ابتدا، خرسهای بونی به ویک بیاعتماد میشوند، اما وقتی یک ربات غولپیکر سوپر خردکننده وارد جنگل میشود، گروه حیوانات باید یاد بگیرند که به دشمن سابق خود اعتماد کنند و با هم برای دفاع از جنگل همکاری کنند!