زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است...
جرج بیلی مرد مهربان و مردمدوستی است که پس از ورشکست شدن تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اما فرشتهای به نام کلارنس مأمور میشود به روی زمین برود و زندگی او را نجات بدهد…
زنی به نام لوسیا و پسرش به دور از جامعه و در منطقهای دور افتاده با یکدیگر زندگی میکنند. خانواده کوچک این مادر و پسر به ندرت پذیرای افراد میباشد و هدف اصلی آنها داشتن یک زندگی آرام است. اما با ظاهر شدن یک موجود مرموز و ترسناک که شروع به تسخیر خانه کوچک آنها میکند، رابطه این مادر و پسر در معرض آزمایش قرار گرفته و…
چارلی پس از آشنایی با یک دختر نابینا، شاخه گلی از او دریافت میکند و عاشق او میشود. این عشق باعث میشود تا «چارلی» دست به هر کاری بزند تا هزینه درمان چشمهای دختر را فراهم کند و...
یک افسر سابق پلیس نیویورک است که اکنون کلانتر روستای کوچکی در جورجیا شده، باید با گروهی از دزدان که یک پزشک ثروتمند را گروگان گرفتهاند مقابله کند.
یک لرد اسکاتلندی با سه جادوگر متقاعد می شود که او پادشاه بعدی اسکاتلند خواهد شد و همسر بلندپرواز او در برنامه های خود برای به دست گرفتن قدرت از او حمایت می کند.
کنگ تنها در خانهای بزرگ و نون در آپارتمانی کوچک در شهر زندگی میکند. بعد از ملاقات و جدایی از یکدیگر، روزهای آنها به منوال گذشته ادامه پیدا میکند.
جیک کارآگاه خصوصی لس آنجلسی و متخصص در امور افشای خیانت های زناشویی است که توسط زنی که خود را خانوم مالوری معرفی می کند استخدام می شود تا پرده از راز خیانت شوهر او بردارد.
در یک صبح روز هفته در حومه آرام آکرون، اوهایو، شهر از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که ریچل ترنر و پسرش، ایوان، در طول شب به قتل رسیده اند.
سال 2085، مرد جوانی، یکی از معدود بازماندگان جامعه، سفری طولانی را برای یافتن دیگران آغاز می کند.