سیرانو دو برژراک مردی با قد کوتاه است که علیرغم شوخ طبعی، موقعیت بالا و مهارتش در شمشیرزنی؛ به دلیل کوتاه قد بودن توسط رده های بالای جامعه فرانسه مورد تمسخر قرار میگیرد. بنابراین، اگرچه دوست عزیزش از شعر و طنز او قدردانی می کند، اما می ترسد که او نیز مانند دیگران طردش کند…
راوی، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
در گردشى دسته جمعى در یك جزیره غیرمسكونى، آنا ناپدید میشود و دوستانش به جستجوى او میپردازند. این جستجو معشوق آنا، ساندرو را به دوست او كلودیا نزدیك میكند...
فارست گامپ (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. او در کودکی به طور معجزه آسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود.
پادشاه لوئی چهاردهم به امید رسیدن به زندگی جاودان، یک پری دریایی را اسیر می کند و قدرت زندگی را از او می رباید؛ اما فرزندش نقشه های شوم پادشاه را با خطر جدی تهدید می کند...
داستانی حماسی در مورد یک غریبه ی مرموز با ساز دهنی است که به جمع نیروهایی که برای حمایت از یک بیوه ی زیبای بدنام که جانش توسط یک قاتل بی رحم که در راه آهن کار می کند به خطر افتاده است، می پیوندد.
زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است...
جرج بیلی مرد مهربان و مردمدوستی است که پس از ورشکست شدن تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اما فرشتهای به نام کلارنس مأمور میشود به روی زمین برود و زندگی او را نجات بدهد…
زنی به نام لوسیا و پسرش به دور از جامعه و در منطقهای دور افتاده با یکدیگر زندگی میکنند. خانواده کوچک این مادر و پسر به ندرت پذیرای افراد میباشد و هدف اصلی آنها داشتن یک زندگی آرام است. اما با ظاهر شدن یک موجود مرموز و ترسناک که شروع به تسخیر خانه کوچک آنها میکند، رابطه این مادر و پسر در معرض آزمایش قرار گرفته و…
چارلی پس از آشنایی با یک دختر نابینا، شاخه گلی از او دریافت میکند و عاشق او میشود. این عشق باعث میشود تا «چارلی» دست به هر کاری بزند تا هزینه درمان چشمهای دختر را فراهم کند و...