در مجموع 888 فیلمی ساخته شده در سالی 2024 و 1403 یافت شد.
در مجموع 888 فیلمی ساخته شده در سالی 2024 و 1403 یافت شد.
در روستایی در بلژیک، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، خانوادهٔ «لامبرت» ناگهان خود را در متن درگیریها مییابند. «لئونارد لامبرت»، همسر و پدری فداکار، برای حفاظت از خانوادهاش در برابر پیشروی نیروهای آلمانی به روستا، به مبارزه برمیخیزد. در دل جنگ، داستانی عاشقانه و لطیف میان «آدریان لامبرت»، پسر لئونارد، و «لوییز یانسن»، یکی از اهالی روستا، شکوفا میشود.
یک فیلمساز مشتاق، وسواسگونه هر جا که میرود فیلم میگیرد. این وسواس او وقتی به تاریکی گرایید که شروع به استفاده از دوربینش برای تعقیب و فیلمبرداری از زنان کرد.
یک جاسوس بینالمللی مرموز در خدمت روسیه و یک مأمور اسپانیایی با اصالت مراکشی که برای یوروپل کار میکند، در شهر رقه سوریه ــ پایگاه «دولت اسلامی» خودخوانده (داعش) ــ با هم روبهرو میشوند. هر دو، با وجود آنکه در جبهههای مخالف قرار دارند، هدف مشترکی را دنبال میکنند: یافتن محل اختفای یکی از رهبران اصلی جهاد، معروف به «اردنی»، تا زمینهی حذف او و تسریع سقوط این سازمان را فراهم کنند. در فضایی آکنده از بیاعتمادی متقابل، آنها باید از خطراتی همچون اعدامهای صحرایی و زنانی که به بردگی فروخته میشوند، جان سالم به در ببرند.
داستان دختری به نام سارا است که از دانشگاهی در کانادا بورسیه تحصیلی گرفته و قرار است ساعت 6 صبح تهران را به مقصد تورنتو ترک کند. دوستانش قبل از پرواز برای او مهمانی را تدارک میبینند، اما در حین مهمانی پلیس وارد خانه میشود و همه را دستگیر میکند، سارا که خود را از ماموران پنهان کرده با چالشهایی مواجه میشود که این تازه شروع ماجراست.
دنیای هِلوی وقتی زیر و رو میشود که او متوجه وجود یک گروه اِلفکین پیشرفته از نظر فناوری میشود؛ گروهی که بر خلاف قبیلهی خودش، در ماجراجویی و سرگرمیطلبی بیرقیب است. آیا دوستی هِلوی با «بو» ــ جوانترین عضو این گروه ــ میتواند پس از بیش از 250 سال، دو قبیلهی اِلفکین را با یکدیگر آشتی دهد؟
بر اساس یک داستان واقعی، در اواخر دهه 1970 در بارسلونا، مانولو ویتال، یک راننده اتوبوس، در اعتراض به بیتوجهی به توره بارو، یک محله مهاجرنشین، دست به اقدامی جسورانه میزند. اقدام او به نمادی از مقاومت در برابر نابرابری سیستماتیک در یک لحظه محوری در تحول مدرن شهر تبدیل میشود.
یک نقشهبردار جوان باید رازهای شهر پرپیچوخم خود را کشف کند تا مردم آن را از فروچالههای مرموز نجات دهد.
خانوادهای به خانهای نقل مکان میکنند، اما متوجه میشوند که خانه توسط یک دختر به قتل رسیده تسخیر شده است.
توتسکو دانشآموز دبیرستانیایست که توانایی دیدن "رنگهای" درون دیگران را دارد؛ رنگهایی از شادی، هیجان و آرامش، و رنگی که از همه بیشتر دوستش دارد. کیمی، همکلاسیاش در مدرسه، زیباترین رنگ را از خود ساطع میکند. با اینکه توتسکو هیچ ساز موسیقی نمینوازد، با
الهه فراموشی، منگ پو، ادارهکننده دنیای زیرین است و امور روزمره آن را مدیریت میکند. در مقابل، یوه لائو، خدای عشق در بهشت، مسئول پیوندهای زناشویی و ازدواجهاست. یکی سرخپوش و دیگری سفیدپوش، در نگاه اول دو شخصیت کاملاً مستقل در اسطورهها به نظر میرسند، اما پیوندی جداییناپذیر با یکدیگر دارند.