
سال 1993 است و لحظه شهرت تد خرس به پایان رسیده است و او را با بهترین دوستش، جان بنت 16 ساله، که در خانه ای طبقه کارگر در بوستون با پدر و مادر و پسر عمویش زندگی می کند، رها کرده است. تد ممکن است بهترین تأثیر را بر جان نداشته باشد، اما زمانی که این کار را انجام داد
یک مامور مخفی بریتانیایی کار حل یک معمای تاریک را بر عهده می گیرد. او به شبکه ای از عشق، فریب و خیانت هدایت می شود. موفقیت و شکست او می تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد.
هنگامی که یک پلیس سابق به نام فالون به صحنه جنایتی وحشتناک باز می گردد، ساکنان یک شهر روستایی به زودی متوجه می شوند که این بازدیدکننده تاریک واقعاً یک خون آشام است که از خون و ترس تغذیه می کند. قاتل غریزی پس از اینکه با یک خانواده مهاجر مهربان دوست می شود، با انتخابی بین انتقام و رستگاری روبرو می شود.
بیل، یک نویسنده مشتاق بیکار و بیکار، در خیابان های شلوغ لندن به دنبال غریبه هایی که به طور تصادفی انتخاب شده اند قدم می زند، سرگرمی به ظاهر بی گناهی که وقتی با یک شخصیت مرموز تلاقی می کند خطرناک می شود.
در شهر خوانسار، راجا مانار قصد دارد پسرش وارداراجا مانار را جانشین خود کند، اما وزیران و مشاوران راجا مانار با استخدام ارتش هایی از روسیه و صربستان برای حمله و کشتن واردا و راجا، برنامه ریزی کودتا می کنند. واردا به همراه برادرش و چند مرد معتمد موفق به فرار از خوانسار می شوند. واردا به دوست صمیمی دوران کودکی خود، دوا می رود، که از وضعیت مخمصه او مطلع می شود و تصمیم می گیرد تا او را جانشین بلامنازع خوانسار کند.
زمانی که محل زندگی آرام گروهی از روستاییان در معرض خطر مرگباری قرار می گیرد، یک دختر مبارز و شجاع برای محافظت از آنجا و اهالی آن وارد عمل می شود و...
با الهام از یک داستان واقعی باورنکردنی روایت شده و در مورد یک مامور سابق دولت است که ماموریت خطرناکی را برای نجات صدها کودک از دست قاچاقچیان آغاز میکند و…
مردی پس از مدتها به شهر زادگاهاش بازگشته، جایی که کلی خاطرات از گذشته او را احاطه کرده است.
در سال 1995 میلادی بر اساس داستانی واقعی، وکیلی به نام ویلی ای. گری با سابقهای چشمگیر به صاحب ورشکسته یک مرکز کفن و دفن به نام جرمیا جوزف اوکیف کمک میکند تا از شرکت بزرگ تشییع جنازه لوون به مدیریت ریموند لوون، به دلیل یک اختلاف قراردادی، شکایت کند و…
کارول هانیکات که شاهد یک قتل مافیایی است تصمیم می گیرد در یک کابین دورافتاده در تندرا کانادا مخفی شود. رابرت کالفیلد، معاون دادستان لس آنجلس برای متقاعد کردن هونیکات برای شهادت در دادگاه به محل اقامت او سفر می کند.