در حالی که لیلیان هال، ستاره محبوب برادوی، قلب، روح و زمان خود را برای آماده شدن برای نقش بزرگ بعدی خود می گذراند، او متوجه سردرگمی و فراموشی خود می شود. او که با همه شانسها برای رسیدن به شب افتتاحیه مبارزه میکند، در حالی که خاطرات و هویت محو شدهاش را حفظ میکند، باید یک سفر عاطفی پر فراز و نشیب را طی کند - میل او به کانون توجه و خواستههای شدید دنیای واقعی را متعادل کند.
مردی که قصد دارد خودکشی کند ولی چند تا روح مانع خودکشی او می شوند حالا این مرد باید آرزوهای ارواح سرگردان رو برآورده کند …
یک جفت موش برای سوار شدن به کشتی نوح تلاش می کنند: وینی، شاعر کاریزماتیک با ترس وحشتناک صحنه، و تیتو، یک گیتاریست با استعداد و جذاب. وقتی باران می آید، از هر گونه فقط یک نر و یک ماده مجاز به سوار شدن به کشتی نوح هستند. وینی و تیتو با کمک یک سوسک مبتکر و خوش شانسی سرنوشت، مخفیانه به کشتی می روند و با هم از رویارویی بین گوشتخواران کشتی جلوگیری می کنند. و گیاهخواران در تمام این مدت، حیوانات مجموعه ای از آهنگ های کلاسیک را با الهام از شاعر مشهور جهان، وینیسیوس د موراس اجرا می کنند. آیا این راهروهای با استعداد می توانند از موسیقی برای شکستن تنش استفاده کنند و به این موجودات کمک کنند که در 40 روز و 40 شب با هم زنده بمانند؟
آویناش ورما را دنبال می کند و در حال تحقیق در مورد قتل دستیار وزیر در یک تیراندازی جمعی است. همانطور که تیم او عمیق تر به پرونده می پردازد، توطئه تاریک تری فاش می شود.
یک هنرمند جوان در جنگلی وسیع و بی آلایش در غرب ایرلند گیر می کند، جایی که پس از یافتن سرپناه، در کنار سه غریبه گیر می افتد که هر شب توسط موجودات مرموز تحت تعقیب قرار می گیرند.
از آنجایی که کلیسا پیش بینی کرده بود که یک تاریکی آخرالزمانی 80 روزه فرا خواهد رسید، جامعه ای در ترس دائمی از آدم ربایان زندگی کرده است. یک جوان ده ساله که شب کور است هرگز روستا را ترسناک تر از این پیدا نکرده است.
سگ در منهتن زندگی می کند و از تنهایی خسته شده است. یک روز او تصمیم می گیرد برای خود یک ربات، یک همراه بسازد. دوستی آنها تا زمانی که جدایی ناپذیر می شوند، به ریتم دهه 80 نیویورک شکوفا می شود. یک شب تابستانی، سگ، با اندوه فراوان، مجبور می شود ربات را در ساحل رها کند. آیا آنها هرگز دوباره ملاقات خواهند کرد؟
پس از خراب شدن ماشینشان در یک شهر کوچک وهمآور، یک زوج جوان مجبور میشوند شب را در یک کابین دورافتاده بگذرانند. وحشت ایجاد می شود زیرا آنها توسط سه غریبه نقابدار وحشت زده می شوند که بدون هیچ ترحمی و ظاهراً هیچ انگیزه ای حمله می کنند.
سانگ یو از تلاش برای بیدار ماندن بسیار خسته است. هر بار که چشمانش را می بندد، دیو در خواب او را تعقیب می کند و می کشد. یک شب سانگ متوجه میشود که قدرت خاصی دارد: او میتواند گنجینههایی را از رویاهایش به واقعیت برساند. تقریباً یک شبه، او تبدیل به یک مرد ثروتمند می شود. اما ثروت او توجه یک گانگستر بی رحم را نیز به خود جلب می کند.
یک رویارویی شب کریسمس بین دو غریبه مرموز باعث ایجاد یک رابطه تلخ می شود - اما یک چرخش تاریک از رویدادها تهدید می کند که گذشته تیره و تار آنها را افشا کند.