
هربار در گوشهای از شهر جرمی اتفاق میافتد و دردسری ایجاد میشود و هربار ردپای فردی به نام الریک در آن به چشم میخورد. بازرس لیک و همکارش پروفسور مورتیمر وارد این ماجراها میشوند و در صدد روشن کردن قضایا بر میآیند.
لوئیز، یک بروکلینی بی هدف، 28 ساله، به تازگی مجرد، به نوعی یک نوازنده، افسرده بدون اعتراف به آن، در حالت مستی در حالی که یک کار احمقانه انجام می دهد به زمین می افتد و لگنش می شکند. این باعث می شود او در یک بخش فیزیوتراپی پر از افراد دو برابر سن او باشد. او در آنجا با آنتونینا آشنا می شود - یک زن مسن لهستانی بداخلاق که انگلیسی بلد نیست. لوئیز برای مراقبت از او شغلی پیدا می کند. هیچ یک از زنان این ترتیب را دوست ندارند، اما زمان آن رسیده که با حقیقت در مورد پیری روبرو شوید. همه ما باید زمانی بزرگ شویم.
یک هنرمند جوان در جنگلی وسیع و بی آلایش در غرب ایرلند گیر می کند، جایی که پس از یافتن سرپناه، در کنار سه غریبه گیر می افتد که هر شب توسط موجودات مرموز تحت تعقیب قرار می گیرند.
پس از سقوط جهان و فروپاشی اجتماعی "فیوریوسای جوان" از سرزمین خود ربوده شده و به دست یک گروه بزرگ از موتورسواران یاغی به رهبری "وارلرد دمنتوس" میافتد. حال آنها با راهی شدن به ...
با الهام از وقایع واقعی بهار 1944، زمانی که نازی ها در روز تولد آدولف هیتلر یک مسابقه فوتبال بین تیمی از زندانیان اردوگاه و یک تیم نخبه نازی ترتیب دادند. مسابقه ای که زندانیان مصمم به پیروزی هستند، مهم نیست چه اتفاقی می افتد.
در مرز هوکایدو، یک کهنه سرباز جنگ و دختر آینو با افراد نامتناسب و مرتدهای نظامی به رقابت می پردازند تا گنجی را پیدا کنند که بر روی قانون شکنان خالکوبی شده است.
این درام خانوادگی در اواخر دهه 1980 اتفاق میافتد، این درام خانوادگی درباره پسر 11 سالهای است که با صاحبخانهاش، ملقب به روباه قدیمی، دوست میشود و از او یاد میگیرد که چگونه در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است و همچنین چیزهایی که پدر بیچارهاش هرگز قادر به آن نخواهد بود زنده بماند. تا به او آموزش دهد.
یک تحلیلگر باهوش مبارزه با تروریسم با بی اعتمادی عمیق به هوش مصنوعی متوجه میشود که وقتی مأموریت دستگیری یک ربات مرتد به اشتباه انجام میشود، ممکن است این تنها امید او باشد.
هنگامی که زندگی دخترش به دلیل تاخیر در تجمعات و اعتراضات هنگام رساندن دخترش به بیمارستان به خطر می افتد، مردی در مقابل دادگاه و سایر نقاط کشور به مقاومت در برابر این سیستم و یادآوری حقوق اساسی آن دعوت می کند.
داستان از آنجا شروع می شود که سه نوجوان برای تحصیلات مهندسی خود به بنگلور می آیند و با سالمندان درگیر می شوند. آنها یک گانگستر محلی به نام رنگا را پیدا می کنند تا به آنها کمک کند انتقام بگیرند. اتفاقات پس از ملاقات با او، آنها را به سفری می برد که در ابتدا یک رویا به نظر می رسید اما خیلی زود به یک کابوس تبدیل شد.