
موضوع «سبز، سفید، قرمز» پرچم ایران و افتخارآفرینی فرزندان ایرانی در سطح بین المللی است. داستان این فیلم اکشن، درباره نخبگانی است که از بین نوجوانان ایرانی انتخاب شدهاند و با عزم و اراده خود و در جریان داستانی جذاب ناجی کشورهای دیگر بوده و پرچم کشورمان را به اهتزاز در میآورند.
برایان کرنستون نقش والتر وایت دبیر شیمی را ایفا می کند که دوران سختی را می گذراند و به سختی از پس مخارج همسرش و پسرش که مشکل جسمانی دارد بر می آید . زمانیکه والتر متوجه می شود که به بیماری کشنده سرطان ریه دچار است ، همه چیز به یکباره برای او تغییر میکند . با دانستن اینکه چند سالی بیشتر زنده نیست و چیزی برای از دست دادن ندارد ، به همراه یکی از شاگردان قدیمی اش و با بهره گیری از آموخته هایش در زمینه علم شیمی شروع به ساخت و فروش ماده مخدر شیشه می کند...
«لامینور» قصه دختری به نام «نادی» را روایت میکند که به دلیل مخالفت پدرش با موسیقی و نوازندگی، باید علاقه و تواناییاش را نادیده بگیرد.
دو جوان صخره نورد تصمیم میگیرند تا ماجراجویی جدیدی را با صعود به بالای یک آنتن رادیویی 600 متری آغاز کنند؛ غافل از اینکه در مسیر صعود راه بازگشتی وجود ندارد…
گروهی متشکل از هفت مرد جوان وجسور که شیفته اکروبات بازی هستند به قیمت شکسته استخوان های خود از ساختمان های بلند بالا میروند و به شکل مارپیچ از بامی به بام دیگر می پرند. یک روز صبح که این گروه برای رقابت به یکی از ساختمان های مرتفع می روند …
بزودی
داستان فیلم تی تی ماجرای آشنایی یک دختر خیالاتی و کولیوار را با مردی روایت میکند که به طرز غیرمنتظرهای در حال کلنجار رفتن با مفهوم مرگ و پایان است. دختری که زندگیاش از طریق اجاره رحم به زوجهای نابارور میگذرد و شوهری درب و داغان دارد. این آشنایی هم زندگی تی تی را تحت تاثیر قرار میدهد و هم استادی را که در حال کار کردن روی یک تز دانشگاهی درباره پایان دنیاست.
س از بالا رفتن از کوه برود پیک، ماسیج بربکا متوجه می شود که سفر او به قله یک اشکال دارد. 25 سال بعد، او تصمیم می گیرد تا کاری را که شروع کرده، به پایان برساند…
قسمت هشتم با دوبله فارسی منتشر شد.
زنان با استفاده از یک کمپانی همسریابی تلاش می کنند تا با مرد مجرد ثروتمندی که به طبقه بالای جامعه تعلق دارد ازدواج کنند و...
داستان دختری است که بعد از سالها اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشته و قصد ازدواج دارد..
ستاره دختر بیست ساله ای است که پس از مرگ پدرش که با موتورسواری روی دیوار مرگ گذران زندگی می کرده است، زندگی سخت و فقیرانه ای با مادرش اعظم و برادر کوچک ترش شهاب دارد. شهاب اکنون حرفه پدر را ادامه می دهد اما به دلیل بی علاقگی و ناشی بودن، مشتری چندانی ندارد و از همین رو محمود که با پدر شهاب و ستاره شریک بود تصمیم به بستن و تعطیلی دیوار مرگ می گیرد و پس از افتادن شهاب از دیوار و شکستگی پایش، در این امر راسخ تر می شود. ستاره با اصرار زیاد به محمود می قبولاند که خودش توانایی این حرفه را دارد و پس از تمرین فراوان، کارش با استقبال فراوان مشتریان و رسانه ها روبرو می شود…