
پدر و پسری برای یافتن سگ گمشده مورد علاقهشان به اجبار همراه با هم راهی سفری در مسیر آپالاچی میشوند. اما این سفر به زودی رابطه خراب میان این پدر و پسر را ترمیم کرده و…
دنیای کانلون از هزاران جزیره تشکیل شده است و توسط ارواح تاریک تسخیر می شود. در واقع نوعی جوهر سمی که آسیب جبران ناپذیری به ذهن فرد وارد می کند به جزیره وارد شده و جان مردم را به خطر انداخته است. در همین هنگام بای زه در تلاش برای دفاع از جزیره در برابر ارواح تاریک، تئوری خطرناک و پر ریسک خود را امتحان میکند تا بتواند به مردم جزیره کمک کند.
اومبرتو نوبیل به همراه سگ محبوبش تیتینا و چند نفر دیگر برای سفر به آخرین مکان کشف نشده روی زمین، حرکت میکنند. تلاش آنها موفقیتآمیز است اما…
جادوگری با موهای قرمز به نام یاگا به همراه گربه دوستداشتنی خود در کلبهای در پادشاهی دوردستها زندگی میکند. یاگا برای اینکه بتواند از جادو استفاده کند به کتاب طلسم خود نیاز دارد که سالها پیش یک جادوگر شیطانی به نام بلادونا آن را از او ربوده بود. حال با گذشت سالها سرنوشت به یاگا این فرصت را میدهد که بار دیگر با دشمن قسم خورده خود روبرو شود اما…
پدری که در یک ایستگاه فضایی کار می کند، باید دختر 15 ساله خود را پس از برخورد شهابی سنگ به زمین، تنها با استفاده از تلفن های ماهواره ای و دوربین نجات دهد....
تریپ یک الف غیر متعارف است. به نظر می رسد که او به عنوان یاور بابانوئل تنها در ساختن سلاح های عجیب و غریب به جای اسباب بازی موفق است. سرنوشت او را به ملاقات الیا، پسری خجالتی و غیر متعارف که توسط گروهی از قلدرها تعقیب می شود، سوق می دهد. این دو به یکدیگر کمک خواهند کرد و با هم ارزش دوستی را کشف خواهند کرد.
هری پاتر در سال چهارم مدرسه هاگوارتز است که بارتی کراواچِ پسر نام او را در جام آتش میاندازد و در نتیجه در مسابقات سه جادوگر شرکت میکند و در آن هم تا بردن در مرحله آخر موفق میشود ولی به گورستانی منتقل شده و موجب بازگشت “لرد ولدمورت” میشود…
بعد از اینکه عمه مارج وارد خانهٔ خالهٔ هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوشآیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود. هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط 13 سال سن دارد. اما او میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان آزکابان فرار کرده و اکنون به دنبال اوست. به همین دلیل هاگوارتز برای او حکم اخراج نمیفرسد تا هری در هاگوارتز در امان باشد. هری در سالی سخت قرار گرفته و باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما سیریوس با نقشهای هری را به طرف او میکشاند و به او میگوید که بیگناه است و کسی که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته پیتر پتیگروست که انگشتش را برید (تا همه فکر کنند او مرده) بعد تبدیل شد به یک موش که از قضا موش خانگی رون است.
هری پاتر دومین سال تحصیلی اش را در مدرسه جادوگری هاگوارتز شروع می کند اما یک موجود اسرار آمیز در مدرسه در کمین اوست. صداهای شیطانی از دیوارها بگوش می رسند و حوادث وحشتناکی در هاگوارتز اتفاق می افتد. وقتی هری و رون و هرمیون وارد مدرسه میشوند صداهای ترسناکی از دیوار به گوش هری میرسد و گربهٔ سرایدار توسط طلسم خطرناکی بیهوش میشود و با خون نوشتههایی بر دیوار هک میشود مبنی بر آن که تالار اسرار گشوده شده و هیولاهای آن دارند بیرون میآیند. بعد به چند نفر حمله میشود و …
پسری به نام هری پاتر پیش خاله و شوهر خالهاش زندگی می کند، زیرا پدر و مادرش سال ها قبل در یک تصادف کشته شدهاند. هری پاتر که در این 10 سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری می یابد که بزرگترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.