
هفت سال پس از درگذشت همسرش، «شیگهارو» که اکنون یک مرد بیوه است، از یکی از همکارانش برای پیدا کردن همسر جدید مشورت میگیرد. آنها با سوءاستفاده از موقعیتشان در یک شرکت فیلمسازی، تصمیم میگیرند یک آزمون بازیگری ترتیب دهند. در جریان مصاحبه با زنان مختلف، شیگهارو مجذوب زنی آرام به نام «آسامی» میشود. اما خیلی زود همهچیز رنگ و بوی عجیبی به خود میگیرد، چرا که آسامی آن کسی نیست که نشان میدهد...
یک نویسندهی جوان به ملک دورافتادهی یک ستارهی افسانهای موسیقی پاپ دعوت میشود؛ کسی که سی سال پیش بهطرزی مرموز ناپدید شده بود. در میان چاپلوسانِ حلقهبهگوش آن ستاره و خبرنگاران مست و بیخود، او ناگهان خود را در میانهی نقشهای پیچیده و تاریک از سوی آن ستاره میبیند.
گروهی از تفنگداران کهنهکار محمولهای از سلاحهای نظامی را میدزدند، اما بهطور ناخواسته رباتی متعلق به دوران جنگ سرد را فعال میکنند؛ رباتی که آنها را شکار میکند و مصمم است مأموریتش را به پایان برساند. هیچچیز نمیتواند این ماشین مرگبار را متوقف کند.
وقتی یک متخصص رباتیک اندوه از دست دادن پسر 11 سالهاش را صرف ساختن «رابین» میکند — عروسکی رباتیک با عملکرد کامل — مجموعهای از اتفاقات وحشتناک نشان میدهد که رابین برای داشتن خالقش فقط برای خودش، دست به هر کاری خواهد زد.
برای فرار از زندگی پرمشکلشان، دو برادر دوقلو به زادگاهشان بازمیگردند تا دوباره شروع کنند، اما متوجه میشوند که شر بزرگتری در انتظار بازگشتشان است.
یک درمانگر روشنبین، در حالی که تلاش میکند دختربچهای را نجات دهد که معتقد است موجودی شیطانی از او تغذیه میکند، با شیاطین درونی خودش روبهرو میشود.
جیمی و اورلی که از خبر بارداری غیرمنتظره شوکه شدهاند، ناخواسته باعث آغاز تهاجم بیگانگان در شهر کوچکشان میشوند و در مسیر نجات یکدیگر، شهرشان و در نهایت کل کهکشان، یاد میگیرند چگونه با هم همکاری کنند.
پدری به همراه دخترش در راه یک سفر آخر هفته، بهطور تصادفی با یک تکشاخ برخورد کرده و آن را میکشند. در مقصد، رئیس میلیاردر پدر قصد دارد از ویژگیهای شفابخش معجزهآسای این موجود افسانهای سوءاستفاده کند.
اولیویا، خبرنگاری اهل نیویورک، وقتی خبردار میشود که خواهرش مارلا باردار است، به ترکیه سفر میکند. مارلا بهتازگی رابطهای را تمام کرده، اما تصمیم میگیرد بچه را نگه دارد — و درست از همان زمان، اتفاقات شومی شروع به رخ دادن میکنند.
ویولت، مادری بیوه که پس از سالها برای اولین بار قرار ملاقات دارد، به رستورانی مجلل میرود و با دیدن هنری، مردی جذابتر و خوشبرخوردتر از حد انتظارش، احساس آرامش میکند. اما این ارتباط شیرین بهتدریج رو به تلخی میگذارد، چرا که ویولت با پیامهای ناشناس و آزاردهندهای که روی گوشیاش ظاهر میشوند، ابتدا عصبی و سپس وحشتزده میشود.